کرمخانه
همدمیار شدن دیده تر می خواهد
پیرمیخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقیکار دل مصلحت اندیشان نیست
قدماول این راه جگر می خواهد
بال وپرهای به دور و بر شمع ریخته گفت
بشنودهرکه ز معشوق خبر می خواهد
هرکهعاش شده خاکستر او بر باد است
عاشقاز خویش کجا رد و اثر می خواهد
هنر آننیست نسوزی به میان اتش
پرزدندر وسط شعله هنر می خواهد
در رهعشق طلا کردن هر خاک سیاه
فقط ازگوشه چشم تو نظر می خواهد
ظرفآلوده ما در خور سهبای تونیست
اینترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد
زدنسکه سلطانی عالم تنها
یک سحراز سر کوی تو گذر می خواهد
تازمانی که خدایی خدا پا بر جاست
پرچمحسن حسن در همه عالم بالاست
درکرمخانه حق سفره به نام حسن است
عرش تافرش خدا رحمت عام حسن است
بی حرمشد که بدانند همه مادری است
ورنهدر زاویه عرش مقام حسن است
بس کهآقاست به دنبال گدا می گردد
نازعشاق کشیدن ز مرام حسن است
دست مانیست اگر سینه زن اربابیم
اینمسلمانی ایران ز کلام حسن است
هرکهخونش حسنی شد ز خودی حرف شنید
غربتاز روز ازل باده جام حسن است
حرم ونام و وجودش همه شد وقف حسین
هرحسینیهکه بر پاست خیام حسن است
اوچهلسال بلا دید بماند اسلام
صبرشیرازه اصلی قیام حسن است
ماگدائیم ولی شاه کریمی داریم
هرچهداریم ز تو یار قدیمی داریم
تاخداباهمه حسن خود املایت کرد
چونجلالیت خود آیت عظمایت کرد
تا کهدر صورت تو عکس خودش را بکشد
همچونانروی نبی این همه زیبایت کرد
تا کهقرص قمر ماه علی کامل شد
پردهبرداشت ز رخسار و هویدایت کرد
تا ثمرداد نهالی که خدا کاشته
ب
ود
باهمهجلوه تورا شاخه طوبایت کرد
ریختآب و سر مشک از کف هر ساقی رفت
بسکهمستانه و مبهوت تماشایت کرد
تاکهاثبات شود بر همگان ابتر کیست
پسرارشد صدیقه کبرایت کرد
تاشویبعد علی میر بنی هاشمیان
صاحبصولت و شخصیت طاهایت کرد
بسکهذات احدی خاطر لعلت می خواست
شیرنوش از جگر حضرت زهرایت کرد
باتوسرچشمهکوثر شده زهرا یاهو
کوریعایشه مادر شده زهرا یاهو
انقطاعتو زهر سوز و گدازت پیدا
فاطمیبودنت از عشوه و نازت پیدا
سرسجاده تو گوشه ای از عرش خداست
سیرعرفانی ات از حال نمازت پیدا
هرکهآمد به در خانه تو اقا شد
هرچهجود و کرم از سفره بازت پیدا
گریهدار است چرا زمزمه قرآنت
حزنزهراییت از صوت حجازت پیدا
آتشیبر جگرت مانده که پنهان کردی
ولیآثارش ازین سوز و گدازت پیدا
وارثپیر مناجاتی نخلستانی
این هماز ناله شبهای درازت پیدا
محرممادری و از سر گیسوی سپید
دردپنهانیو یک گوشه رازت پیدا
کاشمهمان تو و چشم پر آبت باشم
روضهخوان حرم وصحن خرابت باشم
روحتطهیر کجا وسوسه ناس کجا
دلبریپاک کجا خدعه خناس کجا
خوندلها وسط تشت به هم می گفتند
جگریتشنه کجا سوده الماس کجا
در چهلغمی که جگرت را سوزاند
ضربدیوار کجا برگ گل یاس کجا
خانهای سوخته و دست ز کار افتاده
ورمدست کجا گردش دسداس کجا
ای کفنپاره شده علقمه جایت خالی
بوسهتیر کجا دیده عباس کجا
داغعباس چه آورد سر اهل حرم
غارتخیمه کجا جوری اجناس کجا
چون دلسوخته و جگرم می سوزد
تنوتابوت تورا تیر به هم می دوزد
قاسم نعمتی