برای من باشی
چه می شود که کمی هم برای من باشی
قنوت من بشوی ربنای منباشی
و حوض کوثری از گریه هایمن باشی
و شور محشری از های هایمن باشی
نبوده ام که تو احلی من العسل شده ای
هبوط کردی و پنهان در غزلشده ای
به وصف چشم تو مشغول کل آیات است
تو واجبی و جهان مثلمستحبات است
به غیر عشق شما عشقهاخرافات است
من و جدا شدن از عشقت ازمحالات است
بلای روز الستی که با خدا گفتیم
فقط به خاطر روی گل شماگفتیم
تو آفتاب منی ذره پروری داری
و ذره ها همه را تحترهبری داری
دلیل این که تو اینقدرمشتری داری
تسلطی است که در فن دلبریداری
قسم به گوشه چشمت قسم به نون و قلم
که نیست غیر تو در کلنامه عملم
شما تمام جهان را به سادگی دارید
شما زمین و زمان را بهبندگی دارید
کنار دست خداوند زندگیدارید
و چشم می زده را خانوادگیدارید
کسی که دید دگر حق انتخاب نداشت
و اهل خواب اگر بود وقتخواب نداشت
شما پرنده پرواز ارتفاعاتید
و خبره های عبور از دلسماواتید
چه روی نیزه چه گودال اهلمیقاتید
شنیده اید ترانی و درملاقاتید
برای موج ز دریا نجات لازم نیست
فرات خون خدا را فراتلازم نیست
تویی سوال و برایت جوابها تشنه
برای خواندن وصفت کتابهاتشنه
خرابه ها همه ویرانٰ خرابها تشنه
به خاک پای تو عالیجنابهاتشنه
تو تشنه ای که ز حلقت شراب می جوشد ؟
به یک اشاره ات از سنگ ابمی جوشد ؟
برای از تو سرودن سه تارها در صف
برای بردن نازت قمارها درصف
به راه چشم تو چشمانتظارها در صف
شکارچی که تو باشی شکارهادر صف
شما نبودی اگر ما سوی به هم می ریخت
و کل حادثه کربلا به هممی ریخت
نگاه اگر نکنی سرد می شود آدم
و از تمام جهان سرد میشود آدم
درون هیاتتان مرد می شودآدم
به تو کسی که نظر کرد میشود آدم
ضمیر مخفی آیات علم الاسما
و من دنیفتدلی ویا که او ادنی
سلام شاه به شمشیر تکیهداده من
سلام شاهد در آتش ایستادهمن
سلام نوح به سیلاب خونفتاده من
سلام ای به سر خاکرونهاده من
سه شعبه آمد و هستی به باتلاق افتاد
و صحنه ای که نبایستاتفاق افتاد
لگد که زد به روی پیکر شما آقا
درست روبروی مادر شما آقا
و بی خیال دل خواهر شماآقا
به روی قبر علی اصغر شماآقا
نشست و از دل تل زینبیه ها برخاست
برای دیدن این لحظه هاخدا برخاست
که گفت پشت سرت نیزه ها تماشایی است؟
و روی نیزه سر بچهها تماشایی است؟
خرابه رفتن دردانه هاتماشایی است؟
و اشک سرخ لگد خورده هاتماشایی است؟
حراجی سر بابا کنار فرزند است
کسی نگفت سر شیر خواره هاچند است؟
به گوش می رسد اکنون هزار و سیصد سال
طنین زمزمه های تو از دلگودال
به اشک روضه تان قلب میشود غربال
کسی که مهر تو دارد اگرچهیک مثقال
تمام عرش خداوند یک پر بالش
اگرچه صفر شود جمع و ضرباعمالش
محمد زارع پور