شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

سینه‌یِ سوزانِ عمویش

به روی سینه‌یِ سوزانِ عمویش اُفتاد
ته گودال عمو بود به رویَش اُفتاد

سینه بر سینه‌ی او داشت حرامی آمد
تا جدایش بکند کار به مویَش اُفتاد

او به یک دست بغل کرد عمو را اما
وایِ من زخمِ لبِ تیغ به رویَش اُفتاد

خواست ایندفعه عمو نَه که بگوید بابا
گذرِ تیرِ سه‌شعبه به گلویش اُفتاد

بسته گویم چقدر اسب از آنجا رَد شد
بسته گویم چه تَرَکها به سبویش اُفتاد

 حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا