شعر وروديه محرم
وقت محرم
زمان به وقت محرم غروب عاشورا
صدای هلهله در دشت آخر غوغا
دوباره باز شده زخم کهنه دردی
دوباره دست پلیدی که سر زد از شورا
کنار شط فرات و میان خیمه عطش
و قصه ای که نوشته ست دست یک سقا
و باز گریه یک زن و دست و یک صورت
وباز ناله زینب و باز یا جدا
کنار خیمه نشستست دختری گل پوش
و مشق میکند اینجا , عطش , امان , بابا
گرفته شیون” طفلم کجاست “یک مادر
و گریه های فلک سوز در دل صحرا
کدام واژه بیاید که روضه جان ندهد
کمک کنید به شاعر کمک , شما , آقا
امید میرود آری امید زینب هم
که تیغ برکشد از جا امید عاشورا
عبد الصالح شمس الهی