شعر وفات حضرت خدیجه (س)
قبل از سرودن فکر باید کرد
باید به کشف تازه ای پرداخت
باید مضامین را گزینش کرد
باید زوایای جدیدی ساخت
حتی قلم باید وضو گیرد
دفتر به راز دل امین باشد
بی شک و شبهه شعر آیینی
امروزه باید بهترین باشد
حالا مسیر شعر را طی کن
با من بیا همراه شو امشب
هم گریه کن با حضرت خورشید
هم سوگوار ماه شو امشب
ماهی که از فقدان سنگینش
هفت آسمان در سینه غم دارد
یک هیئتی از روضه خوان اما
مدحیه خوان خوب کم دارد
تنها نباید مرثیه سر داد
باید به مدحیه مقید شد
یک جامعه چشم انتظار ماست
از منقبت غافل نباید شد
امشب همه گرد امدند اینجا
تا بشنوند از مادر اسلام
پس آنچه جاری میشود بر ذهن
از این تریبون میکنم اعلام
از ابتدا مؤمن و کیس بود
از منظر من او تجارت کرد
با جبر نه که با کمال میل
هستی خود را خرج عزت کرد
از جیب داد اما خودش فهمید
چندین برابر سود خواهد کرد
اینگونه خیلی زود فتح دل
از احمد محمودخواهد کرد
این مظهر عشق و فداکاری
که هستی اش را داده است از دست
تا به ابد مصداق زیبایی
از “تُنفِقوا مِمّا تُحِبُّون…” است
دست از بزرگان قبایل شست
با یک یتیم ساده همدم شد
با انتخاب خوب خود اما
از بهترین زن های عالم شد
باید که أُمُّ المُؤمنین اش خواند
بسکه خدا ارج و مقامش داد
هر بار پیک وحی نازل شد
از سوی ذات حق سلامش داد
مشغول تسبیح خداوندی
یا ربنا یا ربنا میگفت
بر او رسول الله ایمان داشت
همواره “أَینَ مِثلُها !؟”میگفت
هم خانه دار و هم هنرمند ست
با دست پخت اش درد را شافی ست
او مادر زهرای مرضیه ست
در رتبه اش تنها همین کافی ست
سنگ صبور مصطفی یعنی
این بانویی که رحمت عام است
پایان شیرین جمل فهماند
هر که رقیبش گشته ناکام است
شعب ابیطالب گواه من
هم درد و همراه نبوت بود
تحریم بود اما تحمل کرد
تندیس صبر و استقامت بود
یک غصه ی سنگین عام الحزن
درد فراق و ماتمش باشد
پیغمبر اسلام حق دارد
عمری عزادار غمش باشد
بدجور بغض آسمان ترکید
تا گفتنی ها را همه گفتند
از شرم او در خواهش از اقا
از گریه های فاطمه گفتند
اینجا عبا حکم کفن دارد
در پیش چشم دختری مبهوت
اما عبایی با همین اوصاف
در ظهر عاشورا شود تابوت
علیرضا خاکساری