آب و دانه می خواهم

نخل زردم جوانه می خواهم
کفترم آب و دانه می خواهم
بر فراز مناره های حرم
گوشه ای باز لانه می خواهم
روی پرهای من بزن مُهری

سیب سرخ

به روى پر جبرئیل آرمیده
همانکه دلم را به مستى کشیده
فرشته بیا در زمین بار دیگر
ببین کودکى هاى زهرا رسیده

یا حسن مجتبی(ع)

به سمت پنجره ها تا نسیم می امد
صدای پاى امامى کریم می امد
رطب ز شاخه طوبى رسید یا اینکه
برای فاطمه سیب دو نیم می امد

همین که آب می بیند

همین که آب می بیند وَ یاقصاب می بیند
و یاگهواره ای را بین پیچ و تاب می بیند
به پیش چشم هایش چندتا تصویر می آید
ز یک سو در بغل قنداقه, مردی پیر می آید

شعر روضه حضرت حمزه سیدالشهداء(ع)

عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد
و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد
عبا رسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خدا کند از راه, خواهرت نرسد

محشرى باشد

امداینجا که محشرى باشد
بوى زهراى اطهرى باشد
خواهرى را ندیدم این گونه
مثل این زن برادرى باشد

صد و ده بار یا علی مددی

خواستم عشق را نظاره کنم

چشم‌ها را پر از ستاره کنم

 خواستم تا که از شب شعرم

قطعه‌ای نذر جشنواره کنم

قدمش ناگهان شتاب گرفت

قدمش ناگهانشتاب گرفت

طرفش رفت وظرف آب گرفت

آب را بر رویزمین تا ریخت

در همان لحظهقلب زهرا ریخت

قنوت نافله

وقتش رسید, هم سخنت را عوض کنی

هم خواهش رها شدنت را عوض کنی

لاغرشدی کفن دگر اندازه ی تو نیست

باید زمان پر زدنت را عوض کنی

آه شرر

از سینه دگر آه شرر بار نکش

برخیز ولی منت دیوار نکش

من شانه نخواستم به جان بابا

از دست شکسته این قدر کار نکش

ناقه عریان

وای از نگاه بی خرد بی مرام ها

بر نیزه بود جاذبه انتقام ها

بازی کودکانه اطفال گشته بود

پرتاب سنگ از وسط پشت بام ها

منادی کوفه

باز امشب منادی کوفه

از امامی غریب می خواند

گوشه خانه دختری تنها

دارد اَمن یجیب می خواند

دکمه بازگشت به بالا