به روى پر جبرئیل آرمیده
همانكه دلم را به مستى كشیده
فرشته بیا در زمین بار دیگر
ببین كودكى هاى زهرا رسیده
به روى پر جبرئیل آرمیده
همانكه دلم را به مستى كشیده
فرشته بیا در زمین بار دیگر
ببین كودكى هاى زهرا رسیده
به سمت پنجره ها تا نسيم مي امد
صداي پاى امامى كريم مي امد
رطب ز شاخه طوبى رسيد يا اينكه
براي فاطمه سيب دو نيم مي امد
همین که آب می بیند وَ یاقصاب می بیند
و یاگهواره ای را بین پیچ و تاب می بیند
به پیش چشم هایش چندتا تصویر می آید
ز یک سو در بغل قنداقه, مردی پیر می آید
امداینجا که محشرى باشد
بوى زهراى اطهرى باشد
خواهرى را ندیدم این گونه
مثل این زن برادرى باشد
خواستم عشق را نظاره کنم
چشمها را پر از ستاره کنم
خواستم تا که از شب شعرم
قطعهای نذر جشنواره کنم
قدمش ناگهانشتاب گرفت
طرفش رفت وظرف آب گرفت
آب را بر رویزمین تا ریخت
در همان لحظهقلب زهرا ریخت
وقتش رسید, هم سخنت را عوض کنی
هم خواهش رها شدنت را عوض کنی
لاغرشدی کفن دگر اندازه ی تو نیست
باید زمان پر زدنت را عوض کنی
از سینه دگر آه شرر بار نکش
برخیز ولی منت دیوار نکش
من شانه نخواستم به جان بابا
از دست شکسته این قدر کار نکش
وای از نگاه بی خرد بی مرام ها
بر نیزه بود جاذبه انتقام ها
بازی کودکانه اطفال گشته بود
پرتاب سنگ از وسط پشت بام ها
باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه خانه دختری تنها
دارد اَمن یجیب می خواند
آن روز از تمامی دیوار های شهر
با سنگ می رسید جواب سلام ها
در مدخل ورودی آن سرزمین درد
از بین رفته بود دگر احترام ها