«زبانحال امام حسن (ع) »
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی اُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد
غرورم را شکسته خنده ی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی اُفتد
«زبانحال امام حسن (ع) »
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی اُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد
غرورم را شکسته خنده ی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی اُفتد
به روز حشر چو پرسند نام و منسبِ من
به افتخار بگویم ,غلامِ فاطمه ام
تمامیِ برکات از علی و آل علیست
همیشه پیرو حرف و کلامِ فاطمه ام
دل بسته ام به دلبر پایین پای تو
پر می زند کبوتر دل در هوای تو
باشد قرار سینه ی آشفته ام حسین
ذکر فضائل حرم و کربلای تو
وقتی بلورِ اشکِ برادر شکستنی است ,
باید قبول کرد , که خواهر شکستنی است
یک مرد هم نبود , بگوید به دوّمی
آرام تر به دَر بزن , این دَر شکستنی است
« کوچه و زبانحال امام حسن (ع) »
می نویسم به چشمِ تَر مادر
می نویسم به رویِ دَر مادر
با همین پاره یِ جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر
می نویسم مرا بِبَر مادر
« زبان حال امیر المومنین علیه السلام»
صدشکر که از پیش من این یار نرفته
یادش ز من غمزده انگار نرفته
زهرا کمکم کن ز فراق تو نمیرم
تا قبل تو این حیدر کرار نرفته
امروز هم بدون طلوعت گذشت ورفت
شایدخدا بخواهد و فردا ببینمت
مانند موج در به در ساحل توام
بگذار ای حقیقت دریا ببینمت
ای از ازل به عرش خدا تاج “فاطمه”
سیب بهشتی شب معراج “فاطمه”
فردا که اختیارشفاعت به دست توست
هستند انبیا به تو محتاج “فاطمه”
محمد حسن بیات لو
باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی
خسته شدی شکسته شدی مختصرشدی
شرمنده ام بخاطر من زخم خورده ای
روزی که در مقابل دشمن سپر شدی
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همه ی زندگی ِ شیر خدا ریخت بهم
داغی و تیزی ِ مسمار اذیّت میکرد
تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم
گره به کار فتاده , گره گشاى همه
صدات می زنم اى ” اسمه دوا ” ى همه
اگر غلام تو هستند من غلام همه
اگر گداى تو هستند من گداى همه
روی تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه
نقش شد زهرا سلام الله علیها فاطمه
آنکه خاک جانمازش را پرستش مى کنند
اولیا الله عالم , کیست اِلّا فاطمه