آشفتگی گیسوی ما شانه کم داشت
لبهای خشک ما فقط پیمانه کم داشت
وسع خریدار تو بسیار است امّا
یوسف به ما دادی ولی بیعانه کم داشت
آشفتگی گیسوی ما شانه کم داشت
لبهای خشک ما فقط پیمانه کم داشت
وسع خریدار تو بسیار است امّا
یوسف به ما دادی ولی بیعانه کم داشت
داشتن ها را کسی با یک خطاب از ما گرفت
بی تعلق آمدیم و او حجاب از ما گرفت
مهر خوبان را تفضل کرد بالاجبار داد
ای فدایش آنکه حق انتخاب از ما گرفت
مردم بهم شیرآفرین نمیگن
داره من و میکشه این “نمیگن”
ام البنین چقد بهم می اومد
دیگه بهم “ام البنین” نمیگن
سودش فراوان ست و خیرش نیز بسیار است
آنکه تو را با قیمت جانش خریدار است
یاد من و دربدری های دلم باشید
پروانه ای دیدید اگر تا صبح بیدار است
فاطمه بعد از پیمبر دائمأ سردرد داشت
دستمالی بر سرش می بست دیگر ؛ درد داشت
غصه اسلام را می خورد جای نان شب
انحراف دین برایش خیلی آخر درد داشت
دلا بکوش مطهر بمان و محرم باش
دخیل چادر دخت رسول اکرم باش
به تزکیه سپری کن دو روز دنیا را
بدین طریق به چشم خدا مکرم باش
هرکس که بر سرش زده با عشق سر کند
باید هوای داشتن درد سر کند
باید هر آنکسی که پی وصل میرود
تا مرز سوختن بتواند خطر کند
این روزهای آخر عمرت بیا بخند
اصلاً برای من نه برای خدا بخند
گفتی که گریه هات مرا میکشد علی
یا گریه میکنم سر سجاده یا بخند
سودش فراوان است و خیرش نیز بسیار است
مهر شما را آنکه با جانش خریدار است
شب تا سحر صدبار خاکستر شدن دارد
یک عمر چون پروانه بودن سخت دشوار است
فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا
مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا
با کدام آبرویی روزشمارش باشیم
عصـرها منتظر صبح بهارش باشیم
کاروان سحرش بهـر همه جا دارد
تا که جا هست,چرا گرد و غبارش باشیم
تا هر زمان که لطف کند آسیاب فقر
ما میخوریم نان گدایی و آب فقر
وقتی اجاق خانه ما قهر میکند
این خانه گرم میشود از آفتاب فقر