در بهار زندگی رنگ خزان را دیده ای

در بهار زندگی رنگ خزان را دیده ای
هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده ای

سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی
تشنه لب سوزان ترین روز جهان را دیده ای

هوا هوای غم است

هوا هوای غم است و هوای خونجگری
به هر طرف که نظر می کنم تو در نظری

ز عشق گفتم و این شهر در به رویم بست
همیشه عاقبت عاشقی است دربدری

عزیز فاطمه

هزار نقشه کشیدید دام بگذارید
عزیز فاطمه را تشنه کام بگذارید

همان عزیز که بعد از نوشتن نامش
موظفید علیه السلام بگذارید

کریم و مهربان

منم آن گناهکاری، که به سوی تو دوان است
تویی آن بزرگواری، که کریم و مهربان است

تو همیشه در فرازی، تویی آن گدا نوازی
که در اوج بی نیازی، نگران بندگان است

دق الباب

قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در

خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی
بعد دق الباب خندان می شود در پشت در

امیری حسینٌ و نعم الامیر

گمان کن که با کعبه همسایه ای
پی حفظ چندین هزار آیه ای
و حتی اگر غرق سرمایه ای
بدان بی علی پست و بی مایه ای

یا علی(ع)

چقدر سخت می گذشت روزگار بی علی
نبود در جهان دلی امیدوار بی علی

همینکه از علی سرود طعم عشق را چشید
به عاشقی نبود شهره شهریار بی علی

به نام حسن(ع)

به نام جود به نام کرم به نام حسن
پس از کریم رسیده قلم به نام حسن
که گفته ربط ندارد حرم به نام حسن
شده تمام حرم ها علم به نام حسن

ما ملت امام حسینیم

بی قیمتیم و قیمت ما می شود حسین
در اوج فقر، ثروت ما می شود حسین

زهرا میان عرش دعاگوی جمع ماست
وقتی که ذکر هیئت ما می شود حسین

یا سیدالساجدین(ع)

میشینه پا میشه گریه میکنه
یه جا تنها میشه گریه میکنه
به یاد شلوغی تو قتلگاه
هر جا دعوا میشه گریه میکنه

آقا جان

سلام گرم عاشقونه ی من
روونه شد به سوی مشهد تو
باز دل تنگم شبیه کبوتر
نشسته روبروی گنبد تو

بگو یا حسن

اگر بیقراری بگو یا حسن
که آرام گردد دلت با حسن

شب قدر نزدیک و ما سائلان
پناهی نداریم الا حسن

دکمه بازگشت به بالا