هر که از دل نوکریِ کویِ هیات می کند
سینه ی خود را پر از نور ولایت می کند
پادشاهی, نوکری خاندان مصطفی ست
نوکر این خانه بر تن رخت عزت می کند
هر که از دل نوکریِ کویِ هیات می کند
سینه ی خود را پر از نور ولایت می کند
پادشاهی, نوکری خاندان مصطفی ست
نوکر این خانه بر تن رخت عزت می کند
تا از افق جمال حسین آفتاب کرد
سنگ سیاه جان مرا دُرّ ناب کرد
من کال بودم و نرسیده به بزم عشق
دست حسین قوره ی دل را شراب کرد
از شوق رود بود که دریا درست شد
تقصیر درد بود مداوا درست شد
عاشق به ذات خویش ندارد هویتی
یوسف که ناز کرد, زلیخا درست شد
مردی سیه چهره مرا اینجا کتک زد
تنهایی ام را دید در صحرا کتک زد
جرمم فقط این بود در طول سفر هی
گفتم حسین…بابا…حسین… بابا, کتک زد
ای اهل آسمان و زمین غم شروع شد
ماه عزای عالم و آدم شروع شد
حور و ملک, پری و بشر زار میزنند
هنگامهی مصیبت اعظم شروع شد
دلاورمرد می خواهد از این باده نیوشیدن
سپر را روبروی تیغ ابرویش نپوشیدن
بسان شیر شرزه بر صفوف خصم جوشیدن
که دارد زهره ی آنکه جگر از عبدود گیرد
خاک بودیم و یاعلی گفتیم
جان گرفتیم تا علی گفتیم
ما به ربی که روحمان بخشید
همگی یکصدا علی گفتیم
سلام شاه کربلا یا حسین
درود ای خون خدا یا حسین
سلام بر پرچم ماه غمت
به گریه کن های شما یا حسین
ای که بر جودت سلیمان نبی رو می زند
روبروی گنبد تو نوح زانو می زند
صحن و ایوان تو را جبرییل جارو می زند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو می زند
بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است
در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است
ای مطرب مهتاب رو
حرفی بزن, چیزی بگو
زان شاه صاحب آبرو
فخر سریر ارتضا
سلطانعلیموسیالرضا
رخصت گرفت بادصبا از امام ما
تا که به محضرش برساند سلام ما
سائل سلام داد و کریمی علیک گفت
سلطان اشاره کرد نوشتند نام ما
روزی طبع مرابازکرامت کرده
آنکه همواره به این سینه عنایت کرده
ازخودش دم زده در شعر قیامت کرده
باز هم ازکرم فاطمه ی معصومه
دل من شد حرم فاطمه ی معصومه