ای ماه پیشانی و ای شمع شب تار
ای خنده بر لب ، شهد شیرین ، یار و دلدار
روشنگری ، از خیر و برکت کم نداری
یکتایی و همتا در این عالم نداری
ای ماه پیشانی و ای شمع شب تار
ای خنده بر لب ، شهد شیرین ، یار و دلدار
روشنگری ، از خیر و برکت کم نداری
یکتایی و همتا در این عالم نداری
رسید آنکه ز لعل لبش گهر ریزد
سزد که پیروش از غیر او بپرهیزد
به آیه آیه ی قرآن قسم که این آقا
*ز بند بند وجودش علی علی خیزد
اصغر چرمی
حق اراده کرد تا، تو راهی دنیا شوی
خواست بین قابَ قَوْسَیْنش تو أَوْ أَدْنى شوی
در زمان جهل و ترس از صاحب دختر شدن
یامحمد، آمدی دنیا، اباالزهرا شوی
اصغر چرمی
سوختم از اثر زهر جفا مهدی جان
قوتی نیست تنم را به خدا مهدی جان (عج الله)
رعشه افتاده زپا تا به سرم میلرزد
کن تماشا بنگر حال مرا مهدی جان (عج الله)
وقتی نفس به سرفه و خون لخته بند شد
اشک زیاد چارهی آن دردمند شد
هر یک قدم براش برابر به چند شد
پنجاه بار خورد زمین و بلند شد
سیزده سال ، به رویش عسلی آوردم
سیزده سال ، به مویش قمری آوردم
پسر با جگر شیر جمل را دارم
من به همراه خودم پور حسن آوردم
سنگ ها سوی عمویم چقدر می آید
عمه جان،فاطمه با دیده ی تر می آید
عمه بگذار روم تا که کنارش باشم
از دل قتلگهش بوی پدر می آید
خمار اشکم و محتاج ناز بارانم
ببار اشک عزا بر جهان بی جانم
به لطف اشک عزایت، رفیق زندگی ام
به زندگانی ام امیدوار می مانم
کدام پنجه رسیده به ماه پیرهنت
که خون سپیده زده در نگاه پیرهنت
به روز حشر گریبان ِ عالمی گیرد
به دادخواهی اگر آید آه پیرهنت
پیش چشم تری که باز شده
وسط معبری که باز شده
با اشاره پری که باز شده
میخورد به دری که باز شده
(لطفا در حال و هوای فاطمی خوانده شود)
خدا کند که زنی ناگهان زمین نخورد
به پیش همسر خود بی امان زمین نخورد
خداکند که نپیچد به پای او چادر
شبیه پیرزنی قد کمان زمین نخورد
شامل الطاف بی حدّ علی گردیده است
هر که را در این عزا با دیده ی تر دیده است
نوکر زهرا مقامش از مَلَک هم برتر است
خاک پاهایش مقدس , جای آن بر دیده است