زسوز سینه برای تو باز می خوانم

زسوز سینه برای تو باز می خوانم
به نغمه های حزین حجاز می خوانم
نوای اکبر ناظم ندارم اما باز
نوازشم بکنی دلنواز می خوانم
من از دیار غزلهای ابن مکفوفم
ببخش محضرتان روضه باز می خوانم
مهدی نظری

از آنزمان که غلام توام بزرگ شدم

از آنزمان که غلام توام بزرگ شدم
هزار شکر که پای علم بزرگ شدم
غذای هرکس و ناکس به من نمی سازد
منی که برسرخوان کرم بزرگ شدم
زکودکی شده ذکر لبم حسین حسین
من عاشقم به هوای حرم بزرگ شدم
مهدی نظری

بیا میان زمستان گل بهاره ی من باش

بیا میان زمستان گل بهاره ی من باش
بیا و جان به تنم ده,, دم دوباره ی من باش

چه داشت خانه ی خولی که این خرابه ندارد
در این سیاهی مطلق دمی ستاره ی من باش

چه قدر خوبه وقتى مى یام تو حرم

چه قدر خوبه وقتى مى یام تو حرم
دو سه ساعت از دنیا دَس مى کشم
هواخیلى خوبه هوا عالیه
اره تازه دارم نفس مى کشم

هرکجایی نام زهراهست معبد می شود

هرکجایی نام زهراهست معبد می شود
خاک آنجا همجوار عرش ایزد می شود
از نگاهی که به سلمان کرد باایمان شدیم
بی نگاهش مستجاب الدعوه مرتد می شود

هر دلی جای تو دلدار نباشد دل نیست

هر دلی جای تو دلدار نباشد دل نیست
با تو هر دل که بود زندگیش مشکل نیست

حاصل عقل بود عشق و , جنون میوه ی اوست
هر که از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست

شعرم بدون نام تو اِنشا نمیشود

شعرم بدون نام تو اِنشا نمیشود
این زندگی بدون تو معنا نمیشود

خانم! اجازه‌ همه‌ی ما به دست توست
سلمان بدون اذن تو منّا نمیشود

تو خوب بودی عزیزم نظر زدند تو را

تو خوب بودی عزیزم نظر زدند تو را
مقابل پسرانت به در زدند تو را

تو خوب بودی عزیزم پر تو سالم بود
طواف کردی علی را شرر زدند تو را

لحظه لحظه عمر ما با عشق تدوین میشود

لحظه لحظه عمر ما با عشق تدوین میشود
تلخ کامی های ما با روضه شیرین میشود
کفه اعمال ما از نور سجده خالی است
این سبک وزنی به نور اشک سنگین میشود

صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است

صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است
صدا صدای شکستن , دَری که شعله ور است
حـرامـزاده چـنـان با لگد به دَر کوبـیـد ,
که بارِ شیشه شکست و دو دست , روی سَر است

فیض روح القدس عالم معنا زهرا

فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا

مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا

میخواهی از فردا بگویم یا گذشته؟

میخواهی از فردا بگویم یا گذشته؟
یا حال و روزی که در این شبها گذشته؟

در روضه یاد کربلا هستم, غمم را
میفهمد آنکه تشنه از دریا گذشته

دکمه بازگشت به بالا