گهواره ای می جنبد و عالم اسیرش
بابا تصدق می کند هستی فقیرش
دلداده لیلا و علی هم گشته دلبر
اکبر به دنیا آمده الله اکبر
ای ذره از حکایت خورشید دم نزن
دراین حریم قدس خدایی قدم نزن
بااین وجود دم ز نبود وعدم نزن
گرچه زفهم فضل تو پر درمی آوریم
دیشب از عشق چشمِ من تر بود
عاشقی حرفِ ما و دلبر بود
دلِ گُم گشته ام مرا می بُرد
دلم از کودکی کبوتر بود
میخواستم برای تو باشم ولی نشد
کنج حرم گدای تو باشم ولی نشد
میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان
مهمان کربلای تو باشم ولی نشد
عاشق شدم اول جگرم را بردند
بعدش دلم این درد سرم را بردند
پروانه به من سوختنش را آموخت
خاکستری از بال و پرم را بردند
ﺭﻭﺯﯼ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
شاه ﺑﺎﻧﻮﯼ ﮐﻼﺑﯿﻪ ﭘﺴﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ
ﭼﺸﻢ ﻭﺍ ﮐﻦ, ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻗﻤﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ
مادرم گفت که شیر من حلالت اما . . .
شرطش این است که جان جز ره جانان ندهی
من به عشقی به تو شیر داده ام , نامردی . . .
در ره عشق اباالفضل ع اگر جان ندهی
محمد هاشم مصطفوی
پر می کنیم از می گلوی باده ها را
تا مست باشیم انتهای جاده ها را
بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند
در رکعت سوم همان دلداده ها را
تو بهترین درمان هر دردی اباالفضل
تو در ولادت هم ادب کردی اباالفضل
یک روز بعد از روز میلاد حسینت…
دیده گشودی , بس که تو مردی اباالفضل
پوریا باقری
ماییم مست جام تو یا زین العابدین
خانه خراب نام تو یا زین العابدین
هستیم مرغ بام تو یا زین العابدین
مست علی الدوام تو یا زین العابدین
دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق
درس ها یاد گرفتیم از این منبر عشق
کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
دوباره مطلع شعرم شده امام حسین
شروع شد غزلم باز هم بنام حسین
غلام خانه ارباب ما ابالفضل است
منم غلام ابالفضل منم غلام حسین