چقدر طرز نگاهت پدر عوض شده است
چقدر مضطرب و دل پریش و حیرانی
ندیده بودمت اینقدر تُو خودت باشی
مگر نیامده ای خانه ام به مهمانی؟
بابا اتاق پر شده از بوی مادرم
وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم
دیگر خجل نباش تو از روی مادرم
فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم
باید خلوت نشین شد, شب نشین شد
خدا میگرده دنبال بهونه
شبای قدر خیلی قدر داره
آخه برنامه ی یکسالمونه
امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من
از معصیت ها یک دل بیمار دارم من
پرونده ای آلوده از کردار دارم من
در پیشگاه حضرت استغفار دارم من
این گونه ای که تو , غرق خدا شدی
ماندیم , بنده ای ! یا کبریا شدی ؟
هرجاکه می رویم , آنجا تویی علی
کون و مکان شدی ارض و سما شدی
بالا نرفت سوز صدایی که داشتم
کاری نکرد ذکر و دعایی که داشتم
حال و هوای پاکیَم از دست رفته است
یادش بخیر حال و هوایی که داشتم
بر ناله های بی اثرم توبه می کنم
بر حال و روز پر شررم توبه می کنم
با گریه های خویش به جایی نمی رسم
حالا بر اینکه بی سپرم توبه می کنم
بوی خدا نمیدهد اصلا نوای من
بالا نمی رود به گمانم دعای من
دیدی اگر منم شده ام تحبس الدعا
مانند شیشه می شکند توبه های من
بازار داغ بخشش و ارباب ذوالکرم
هرکس به سهم خویش کمی توشه می برد
خوشبخت آنکه لطف خدا شاملش شده
در پیشِ خلق آبرویش را نمی برد
خوبیِ این روزها در معصیت بخشیدن است
با لبِ تشنه, لبِ لب تشنه ها را دیدن است
توبه های کال, ما را از نفس انداخته
حال, وقت توبه های راستین روییدن است
ای سراپا معصیت بس کن دگر بد باختی
خویش را در منجلابی از گنه انداختی
هرچه تو بد کرده ای من پرده پوشی کرده ام
این منم که دوستت دارم ولی نشناختی
کوفه روزاشم مثه شب شده و
بوی هجرون میرسه از همه جا
یل خیبر, ای خدا تو بستره
یه غمی عجیب نشسته رو دلا