عذرخواهم در غمت حالم پریشان تر نشد
بیش از این, این چشم های تار, گریان تر نشد
صبح تا شب روزه باعث شد کمی عطشان شوم
ور نه با یاد تو این لبها که عطشان تر نشد
عذرخواهم در غمت حالم پریشان تر نشد
بیش از این, این چشم های تار, گریان تر نشد
صبح تا شب روزه باعث شد کمی عطشان شوم
ور نه با یاد تو این لبها که عطشان تر نشد
چشم آلوده ز پاکی گوهری می خواهد
عاشق از اشک سحرها ثمری می خواهد
آتش قهرِ خدا هم, سپری می خواهد
مانده در راه خطا راهبری می خواهد
در باز کن که خسته ترین بنده آمده
تنهاو سر به زیرو سر افکنده آمده
همراه با امید به آینده آمده
با این که دیر آمده شرمنده آمده
ناگهان بر سر قتل تو چه دعوا شده است
بند بند بدنت آه زهم واشده است
چه بلایی به سر صورتت آمدقاسم
وای این نیزه چه سان دردهنت جا شده است؟!
تا زمین قدم برداشت آسمان نوشت علی
آسمان که بر پا شد کهکشان نوشت علی
کهکشان که برپا شد یک جهان نوشت علی
این جهان که معنا شد بیکران نوشت علی
احسان خانواده تان از قدیم بود
آن قدر روی بام شما یاکریم بود
راه تو را نیاز به خدمت گذار نیست
پرده نگاه دار سرایت نسیم بود
غزل عسل شود از نام با مسمایت
و کوه سجده کند پیش قد و بالایت
شوند, پای نگاه تو یوسف زهرا…
تمام اهل زمین خدا, زلیخایت
صورت به خاک مانده و چشمم به در بیا
ای یاور غریب ترین محتضر بیا
پایین نرفت بعد تو آب خوش از گلوم
تا بیشتر ازین نگدازد جگر بیا
هر جمعه سحر , آینه را پاک کنید
چون صبح گذشت , سینه ها چاک کنید
دستان غروب , روی تقویم نوشت :
این جمعه گذشت , هفته را خاک کنید
سید علی اصغر علوی
بیا به حلقه ما دم بده که دم گیریم
برای سجده کمی تربت حرم گیریم
بیا که با نفست بوی کربلا پیچد
نشان قبله خود را از آن قدم گیریم
عمریست که وصف تو شنیدیم و ندیدیم
وز باغ تو یک غنچه ی ناچیز نچیدیم
شاها نظری سوی گدایان درت کن
ما دل ز گدا خانه اغیار بریدیم
دگر میلی بر این دنیا ندارم
میان کودکان هم جا ندارم
عدو می زد مرا با تازیانه
که می داسنت من بابا ندارم
عابدین کاظمی