اسلام مدیون تو تا روز قیامت
جبریل مجنون تو تا روز قیامت
نامت بزرگ تر از اینها بوده و هست
قلب تو جای نور طاها بوده و هست
اسلام مدیون تو تا روز قیامت
جبریل مجنون تو تا روز قیامت
نامت بزرگ تر از اینها بوده و هست
قلب تو جای نور طاها بوده و هست
تا که از جانب تو لن آمد
چقدر خیر سوی من آمد
یاده کرببلایت افتادم…
تا که حرف از خود وطن آمد
طُــرفةُ العِـینی سراپای وجودم را گرفت
از خُدا , تا در جهان اذن ورودم را گرفت
خواستم بودونبود من شود اینگونه شد
از منِ دُنیــا زده , بودونبودم را گرفت
با صدای ربنا هردم به هنگام وضو
نام زیبای تو را آهسته نجوا می کنم
بعدمغرب وقت افطار وزمان عاشقی
بازیارت نامه ات سجاده راتا می کنم
در سینه مانده آهم , خیلی دلم گرفته
خسته از اشتباهم , خیلی دلم گرفته
بر نفس خود اسیرم , از شرم سر به زیرم
از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته
این روزها دیگر کسی یاد شما نیست
دیگر کسی با نام هایت آشنا نیست
مثل گذشته نیست دیگر کارهامان
شبهای جمعه روی لبهامان دعا نیست
نگو چرا ز نخل غم ثمر درست می کنم
برای تیر هجر تو جگر درست می کنم
تمام روز را تو زخم می زنی به بال من
و من ز صبح تا به شام , پَر درست می کنم
قبل از سرودن فکر باید کرد
باید به کشف تازه ای پرداخت
باید مضامین را گزینش کرد
باید زوایای جدیدی ساخت
آقا قسم به جان شما خوب می شوم
باور کن آخرش به خدا خوب می شوم
این روزها ز دست دل خویش شاکی ام
قدری تحملم بنما… خوب می شوم
غروب شد ؛ ” لَکَ صُمنا ” در این سرا پیچید
میان خانه ی دل عطر ربنا پیچید
و در بهار مناجات عاشقان هر شب
” نَصَبتُ وَجهیِ ” صائم به هر کجا پیچید
پشتِ این خانه پُر از خِیلِ بنی آدم شد
یکی از قاطبه ی کلِّ ملائک , کم شد
حاتم آمد به دَرِ خانه , تماماً خَم شد
بندِ قنداقه به دستانِ عمو محکم شد
بهر جارو زدن صحن تو مژگان داریم
جگر پاره ز داغ تو به دندان داریم
مو پریشان شده ی زلف پریشان توایم
ما در آشفتگی عشق تو سامان داریم