حاجیان چون یک به یک پرپر شدند
در منای عاشقی بی سر شدند
نوبت پرواز اهل راز شد
مادری با کودکان دمساز شد
حاجیان چون یک به یک پرپر شدند
در منای عاشقی بی سر شدند
نوبت پرواز اهل راز شد
مادری با کودکان دمساز شد
حَرَمَت قبله ی دل کعبه ی عشاق علی
بر تو و آل تو عالم همه مشتاق علی
ای که تصویر یَد حضرت رَبّی به نبرد
تو یداللهی و دستت یَم اِنفاق علی
تا به کی از تو و از فاصله ها باید گفت؟
تا به کی از تو و آن زلف رها باید گفت؟
تا به کی رنج فراق رخ تو باید برد؟
تا به کی شور غزل را به نوا باید گفت؟
چه کنم نیست توانم که بگویم سخنی
از تو گفتن نبود کار هزاران چو منی
هرکه خواهد ز تو گوید به دو صد سوز جگر
بایدش حق بدهد کوثر و قرآن دگر
(روضه) دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین
پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین