غمی ناشنیده

دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را

در یک غروب سرخ بلای عدیده را

با ناله ام زمین زمان گریه می کتد

از مادر ارث برده ام این اشک دیده را

قساوت دل آلوده کار دستم داد

ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست

میان آینه ام نقشی از نگاری نیست

قساوت دل آلوده کار دستم داد

دگر ز دیده ام اشک زلال جاری نیست

روضه رضا

آمد از راه و کشید آرام عبا رویِ سرش

یعنی امروز ست روزِ ناله‌هایِ آخرش

هر قدم رفت و نشست و دست بر پهلوگرفت

میکشد خود را به سویِ خانه مثلِمادرش

یک عمر نوکرم

من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی

غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی

شادم که در حریم تو افتاده بار من

آیا شود ز لطف خریدار من شوی

کریم اهل بیت

کریم اهل بیتم بی یاور و حبیبم

به کی بگم خدایا تو خونمم غریبم

با این کبودی تن شبیه مادرم من

من با دلی شکسته تنها ترین امامم

تشنه جام حسن

دو جهان مفتخر از عزت نام حسنیم

متحیر ز کمالات مقام حسنیم

با عنایات خدا محضر زهرا رفتیم

با ید حیدر کرار به نام حسنیم

غم مارا تماشا کن

دو چشم بی رمق وا کن پدر جان

غم مارا تماشا کن پدر جان

همه پشت و پناه ما تو هستی

نظر بر حال زهرا کن پدر جان

یا ایهاالحسین

یا ایهاالحسین و یا ایهاالشهید

با عشق تو ندیده خدایت مرا خرید

هر سائلی که دست به دامان تو شود

هرگز نمی رود ز سرای تو نا امید

مجنون حسین

سجده بر خاک حسین سجدۀ اعلای خداست

چون که خاک حرمش خاک کف پای خداست

هر که مجنون حسین است خوشا بر حالش

چون که لیلای دلش لیلی لیلای خداست

جنة الحسین

مجنون شدم که لیلی لیلای من شوی

مهمان شبی به خیمۀ صحرای من شوی

در قاب اشکها بنوشتم ((حسین,عشق))

زیباترین نگار دل آرای من شوی

مرغ بسمل شده ای

مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد

کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد

دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده

اولین شعله که آید سپرش می سوزد

زمین کربلا اینجاست زینب

زمین کربلا اینجاست زینب
دیار پر بلا اینجاست زینب
تحمل می کنی؟ گویم برایت
فراق ما دو تا اینجاست زینب

دکمه بازگشت به بالا