شعر شهادت امام رضا (ع)

روضه رضا

آمد از راه و کشید آرام عبا رویِ سرش

یعنی امروز ست روزِ ناله‌هایِ آخرش

هر قدم رفت و نشست و دست بر پهلوگرفت

میکشد خود را به سویِ خانه مثلِمادرش

رویِ خاکِ کوچه دنبالش اگر دقت کنی

بنگری آثاری از خاکی ترین بال و پرش

او زمین می‌خورد و میخندید بر حالشعدو

این هم ارثی بود که برده ز جدِّاطهرش

صحنۀ جان دادن او روضۀ مستوره شد

حجره در بسته میداند چه آمد بر سرش

بار دیگر صورت خاکی و دست و پا زدن

خادمش دید و ولی هرگز نمیشد باورش

یک بُنَیّ گفت و از کام پسر بوسهگرفت

از مدینه بهر یاری زود آمد دلبرش

کربلا بابا رسید امّا پسر افتاده بود

قلبِ شاعر آب شد در این سه بیت آخرش

هر چه قدر آغوش خود واکرد اکبر جانشد

تا که آخر در عبا پیچید جسم اکبرش

تا قیامت هم نمیفهمند اهل معرفت

از چه آمد دست بر سر بین لشگر خواهرش

آنکه حتّی تارِ مویش را ندیده جبرئیل

دست بُرده بر سرِ نعش علی بر معجرش

قاسم نعتمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا