همدمیار شدن دیده تر می خواهد
پیرمیخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقیکار دل مصلحت اندیشان نیست
قدماول این راه جگر می خواهد
همدمیار شدن دیده تر می خواهد
پیرمیخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقیکار دل مصلحت اندیشان نیست
قدماول این راه جگر می خواهد
چگونه صبرکنم رفتن تورا بینم
نوای واعطشا گفتن تورا بینم
در اینطرف تو صدا می زنی «انا المظلوم»
جواب……هلهلهدشمن تورا بینم
ای وای گرفتند همه دورت را
چون گل به میان خارهایی قاسم
پهلوی تو ضربه خورده مثل مادر
افتاده میان دست و پایی قاسم
آیینه روی مجتبایی قاسم
مستغرق ذات کبریایی قاسم
مثل علی اکبری برای ارباب
چشم تو کند گره گشایی قاسم
هم سنگر بی مثل و مانندم خدیجه
بر عشق تو یک عمر پابندم خدیجه
ای درتمام عرصه ها سنگ صبورم
ای یاور دیرینه ام کوه غرورم
دختر اگر یتیم شود پیر میشود
از زندگی بدون پدرسیر میشود
هم سن وسالها همه او را نشان دهند
دلنازک است دختر و دلگیر میشود
آنروز که احرام تمتع می بست
برشانه ی عرشیه ی عباس نشست
با آنکه سه سال بیشتر جلوه نکرد
گفتند که فاطمه است دیدند که هست
قاسم نعمتی
دوری از شهر و دیارم عزتم را لطمه زد
این جدائی قلب پاک عترتم را لطمه زد
با دو دست بسته هم باب الحوائج بوده ام
کی غل و زنجیر فضل و رحمتم را لطمه زد
در میان هلهله سوز و نوا گم می شود
زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود
بسکه بازی می کند زنجیر ها باگردنم
در گلویم گریه های بی صدا گم میشود
دوریاز شهر و دیارم عزتم را لطمه زد
اینجدائی قلب پاک عترتم را لطمه زد
با دودست بسته هم باب الحوائج بوده ام
کی غلو زنجیر فضل و رحمتم را لطمه زد
عین توحید بود ذکر صفات زینب
روز و شب وقف حسین است حیات زینب
نیمه ی ماه رجب جلوه ی روز عرفه است
نام آن را بگذاریم عرفات زینب
قاسم نعمتی
هنگامه وصال من و دلبرم شده
این الحسین زمزمه آخرم شده
چشمم به راه مانده کجایی عزیز من
پیراهن تو گرمی بال و پرم شده