بین عبا مانده

بین عبا مانده
جسمی که حتما آه زیر دست و پا مانده

مقتل چه خواهد گفت؟
از یک جوان ارباً اربای رها مانده

آه بابا “السّلام”

خوب بنگر بر زمین
مثل اینکه میگذارد پا پیمبر بر زمین

عرش اگر عرش خداست
چونکه ساییده به پایش بارها سر بر زمین

با سر میاورم

با سر میاورم
این دست را که دربر دلبر میاورم

دستم که جای خود
تو سرتکان بده بخدا سر میاورم

پهلو گرفته است

پهلو گرفته است
از اشک چشم سوخته دارو گرفته است

سر با سر آمده
او پیش پاش از مژه جارو گرفته است

کل شیءٍ هالک الّا وجهه

خواستم جانم زره باشد برایت… دیر شد
حلقه‌های زخم از پا تا سرت زنجیر شد

منعکس شد رنگ خونت در غروب آفتاب
قلب مجروح تو هم خورشید این تصویر شد

مادرمان زود پیر شد

قدری که داشت قدر مسلّم زیاد بود

خون دلی که خورد کمش هم زیاد بود

او نور خلقت است که در نور خلقتش

زاویّه‌های روشن مبهم زیاد بود

دکمه بازگشت به بالا