بسمه تعالی سر

نوشتم اول خط بسمه‌ تعالی سر

بلند مرتبه پیکر  بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد

که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت  هرجا سر

سکوت عین سکوت است,

سکوت عین سکوت است, بی همانند است

که پیشوند ندارد, بدون پسوند است

زبان رسمی اهل طریقت است سکوت

سکوت حرف کمی نیست, عین سوگند است

عالم تو

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

ساعات عمر

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت‏
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

آسمان بهاری

ناگهانآسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

نور ماه مدینه را تادید

عرق شرم ماه جاری شد

زخمی ام التیام می خواهم

زخمی ام التیام می خواهم
التیام از امام می خواهم

السلامُ علیک یا ساقی
من علیک السلام می خواهم

چشم وا کن احد آیینهٔ عبرت شد و رفت

چشم وا کن احد آیینهٔ عبرت شد و رفت

دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت

آن که انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد

با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد

هنوز شوق تو

هنوزشوق تو بارانی از غزل دارد

نسیم یکسبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

به یاد آیینهی شیرین کربلایی ها

لبم حلاوت “احلی من العسل” دارد

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا

درون قالب شش گوشه یک غزل دارد 

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟

بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

غلامتان به من آموخت در میانه ی خون

که روسیاهی ما نیز راه حل دارد.

 سید حمید برقعه ای

 

مهرمادری

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

درون قالب شش گوشه یک غزل دارد

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد

نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

در میزنند …

گفت : در میزنند مهمان است

گفت : آیا صدای سلمان است؟

این صدا نه ,صدای طوفان است

مزن این خانه ی مسلمان است

دل و دین

دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی

افتاده نخ چادر او دست نسیمی

تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم

با دست خودش داده اناری به یتیمی

دکمه بازگشت به بالا