شعر ولادت حضرت زهرا(س)

مَلیکه‌ای ملکوتی سَریر می‌آید
الٰهه‌ای به نقابی حریر می‌آید

زِ عرش بس که فرشته به فرش می‌بارد
صدایِ هِلهله از چرخِ پیر می‌آید

شعر روضه حضرت ام البنین(س)

روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته
باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته

وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند
وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته

شعر روضه حضرت زهرا(س)

گوش کن نعره‌ی طوفانِ نجف یازهراست
گوش کن شُرشُرِ باران نجف یازهراست

فاطمه نَفسِ علی و نَفَسَش فاطمه است
جانِ زهراست علی جانِ نجف یازهراست

شعر روضه حضرت زهرا(س)

با چشم‌های نیمه بازت گاه گاهی
چشمان خیس و خسته‌ام را کن نگاهی

وقتی تنورِ خانه روشن شد برایت
گفتم خدا را شُکر کم‌کم رو براهی

شعر روضه حضرت زهرا(س)

روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید
آه ای مرگ بیا نوبتِ دیدار رسید

زحمتِ خانه شدم بسکه زمین گیر شدم
وقتِ شرمندگی از دخترکی زار رسید

کوچه بنی هاشم

غم که آوار می شود اِی وای
درد بسیار می شود اِی وای
خواب دُشوار می شود اِی وای
سُرفه خونبار می شود اِی وای
روضه تکرار می شود اِی وای

شعر روضه حضرت زهرا(س)

بر شانه می‌آورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد

پروانه بود و دورِ مادر چرخ می‌زد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد

شعر روضه حضرت زهرا(س)

می نویسم به چشمِ تَر مادر
می نویسم به رویِ دَر مادر
با همین پاره یِ جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر
می نویسم مرا بِبَر مادر

بنویسید

بنویسید خداوند و پس از آن زینب
بنویسید علی در دلِ میدان : زینب
بنویسید که زهراست در ایمان زینب
بنویسید حسن بعد حسن جان زینب

شد غروب

نینوا را سوزاند
ناله ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند

به عبا پیچیدم
می کشم آه,همین آه عبا را سوزاند

باورم نیست

عاقبت آه کشیدم نفسِ آخـر را
نفسِ سوخته از خاطره ای پرپر را
روضه خوانیِ مرا گرم نمودی امشب
روضه یِ آن همه گُل,آن همه نیلوفر را

شعر ولادت امام رضا(ع)

تشنه بودیم که بارانِ نجف را دیدیم
اشک بودیم که دامانِ نجف را دیدیم

در نجف منقبتِ شاهِ خراسان گفتیم
مشهدت آمده سلطانِ نجف را دیدیم

دکمه بازگشت به بالا