خودم عصای توهستم

خودم عصای توهستم بیابیا مادر

توراقسم به دل مرتضی  بیامادر

نمیزنم سخنی باعلی ولی چادر

نگفته فاش کندرازکوچه  رامادر

تو را می خواهم …

این روا نیست که از تو جز تو را می خواهم

توبه کردم پس ازاین فقط تورا می خواهم

همه جا به فکر من بودیُّ وهستی امّا

من فقط حرف زدم   آقا تو را می خواهم

رحمی نما …

فکری به حال زار غریب حجاز کن

جان علی برای علی دیده باز کن

حرفی بزن عزیزدلم زار و مضطرم

 رحمی نما به حالمن واین دودخترم

گلبرگ یاس

گلبرگ یاس باغچه ی حق سفید نیست

 در خِس خِسِ نفسنفسِ توامید نیست

شاهد برای اشک غریبیِّ ما به جز

این خانه دار وچاه که آهم شنیدنیست

مدح حضرت زهرا سلام الله علیها

وقتی که نام فاطمه روی لب من است

 نادعلی علیست که تاب وتب من است

باید برای فاطمیِّه زیر ورو شوم

چون مدّعی شدم که علی مذهب من است

گدای فاطمه ام

گدای فاطمه و نوکر اباالحسنم

هزارشکر که در فاطمیِّه سینه زنم

هزارشکر که عطرولایت مولا

گرفته است دراین کوچه ی صفا بدنم

پَرمی کشم اگرچه پرم راشکسته اند

فکری برای خانه ی درد و مَلال کن

 زانو بغل نگیر وبتولت حلال کن

از این به بعد تازه غمت میشود شروع

غسل شبانه ی بدنم را خیال کن

لَخته های خون

بسترِ بیمار پهن و بسترَّم ناخوش است

 یاس سرخ و نیلیُّ وخاکستریَّم ناخوش است

نیمه شب گاهی صدای آه مخفی میرسد

 تا بدانم زخمیِّ نیلوفریَّم ناخوش است

گوشواره گم شد و …

هرچه شد درکوچه شد آنجا شدی نیلوفری

بعد ازآن قصِّه شدی درخانه مادر بستری

پیش چشم مجتبی باضرب کین خوردی زمین

 شد قباله پاره وبردند حقِّ دیگری

بیداد بود و کینه ها و داد زهرا …

داغ فراق مصطفی کم نیست امّا!!!

 هیزم که آوردندرفت از یاد زهرا

هیزم که آمد حال و روزم زیر و رو شد

لرزید از غم سینه ی اولاد زهرا

العجل یا مولای , یا صاحب الزمان عج

روضه خوان غصِّه های کوچه ی غم العجل

داغدار روی نیلیُّ و قدِ خم العجل

چشمهای عاشق دیدار چشمت خشک شد

 لخته خون ماندهبه جای اشکِ نم نم العجل

من اهل روضه ام به دعاهای مادرم

در روضه های آل عبا قد کشیدهام

این خانواده را ز ازل برگزیده ام

همچون کبوتری که به دنبال دانهاست

هرجا که روضه ای شده بر پا پریده ام

دکمه بازگشت به بالا