ای غزل صبر و استواری و ایثار
شیرزنِ کـربلا …. وصـیِّ علـمدار
روی سرت سایه یِ کـتاب الهی
زیر قـدمهای توست گـنبدِ دَوّار
ای غزل صبر و استواری و ایثار
شیرزنِ کـربلا …. وصـیِّ علـمدار
روی سرت سایه یِ کـتاب الهی
زیر قـدمهای توست گـنبدِ دَوّار
رویِ دوشت عَلَم تماشایی
با تو باشد حـرم تماشایی
بیرقم رویِ شانه ات باشد
می شود لشکرم تماشایی
ذکـرِ لاحـول ولا قـوه الا باالله
می کند بدرقه یِ راهت اباعبدالله
تو امـیدِ حـرمِ فاطمـیـونی آری
همه یِ عشقِ منی باید عَلَم برداری
اِی به دردم دَوا ابوفاضل
ماهِ مشکل گشا ابوفاضل
السلامُ عَلَی الحسینِ غریب
السلامُ عَـلـیٰ ابوفاضل
مانده ام که بِبرم یا نَبرم پیکر تو؟!
در کـَمینـَند بریـزند دوباره سرِ تو
هردودست وعَلَم افتاد زمین کافی نیست
می رود تکه به تکه همه یِ پیکرِ تو
باید از عشق یار دَم بزنی
پیش بابا کمی قـدم بزنی
فـکر من را نکن برو بابا
با اذانی به وقت کرب و بلا
بیرق به رویِ شانه یِ سالارِ کربلاست
حیـدر مـدد شعارِ علـمدارِ کربلاست
او وارثِ تمامی اوصافِ حیدر است
ساقیِ آب و ثانیِ ساقیِ کوثر است
وقتی که رویِ شانه ات دیدم عَلَم را
حس کـرده ام آرامـشِ اهلِ حرم را
تا لحظه ای که این حرم عباس دارد
هرگـز نمی بیند کسـی نیلـوفـرم را
آخر میان روضه یِ تو خوب میشوم
پیش علی و فاطمه محبوب میشوم
جنس دلم اگر چه کم ارزش تر از مس است
با ذکر یا حسـین طـلاکـوب می شوم
الله اکبر گفت و میدان رفت و محشر شد
تیـغِ علـی اکبـر بلای جان لشکر شد
او که به خُلق و خَلق و منطق چون پیمبر بود
وقتی که تیغش دورِ سَر چرخاند حیدر شد
می کِشی آه و دلِ شاه ِ وفا می لرزد
تو اگر حکم کنی عرشِ خدا می لرزد
دستخـطِّ پدرم بر رویِ چشمت بگذار
این یتیمِ حـَرَمَت را به خدایت بسپار
وقتی برایِ کرب و بلا گریه می کنیم
بی شبهه رو به رویِ شما گریه می کنیم
آری نگاهِ توست که ما ناله می زنیم
تو شاهدی چرا وُ کجا گریه می کنیم