بابا بنگر رویِ به هم ریخته ام را
وا کن گره یِ موی به هم ریخته ام را
دیگر رمقی نیست به رویتبگشایم
چشم تر ِ کم سویِ به همریخته ام را
بابا بنگر رویِ به هم ریخته ام را
وا کن گره یِ موی به هم ریخته ام را
دیگر رمقی نیست به رویتبگشایم
چشم تر ِ کم سویِ به همریخته ام را
مینویسم غدیر از اول
از سراج المنیر از اول
تو همان مستجار هستی و من
من همان مستجیر از اول
بگذارید از این خانه عبا بردارد
لااقل رحم نمایید عصا بردارد
بگذارید در این حلقه ی دود و آتش
طفل ترسیده از این معرکه را بردارد
غم فراق آمد و غم جگر درست شد
همیشه کار مت به لطف چشم تر درست شد
شکسته بال پر زدم تمام روز تا خدا
به آسمان رسیدنم دم سحر درست شد
در کارِ عشق دوری و هجران به ما رسید
یوسف که رفت غُصّه ی کنعان به ما رسید
ما سال ها پای وصالت گریستیم
یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید