شرار طعنه

نمی خواهم بگویم آنچه بین کوچه ها دیدم
مکن اصرار ای زینب بدانی آنچه را دیدم

به بند غم گرفتار و اسیرم تا دم مرگم
که بند ریسمان بر گردن شیر خدا دیدم

شیدایی

خواهم امشب باز شیدایی کنم
از در رحمت تمنایی کنم
تا شوم دور از تمام هر چه زشت
سیر، در گلزار زیبایی کنم

یا زینب

انتهای صبر در اصل ابتدای زینب است
چشم زهرا و علی وقف عزای زینب است

گریه بر او هست گریه بر حسین و بر حسن
مبدا گریه در عالم غصه های زینب است

صهبای ناب

ای که با چشمان خود کردی ز عالم دلبری
در جوانی شیر مردی تو ز نسل حیدری
همسر محجوب تو چون تو مرید زینب است
گفت سر داده گل من تا بماند روسری

چشمان ترت

ای سفر کرده دلم همسفرت می باشد

اشک من هدیه ی چشمان ترت می باشد

باعث گرمی میخانه اگر گردیدم

اثر لطف و دعای سحرت می باشد

شعر امام حسن (ع)

با یاد تو که غصه شماری کنم حسن
جاری ز چشم, اشک بهاری کنم حسن

تا که رِسم به روضه ی سبز مصیبتت
سوگند بر تو لحظه شماری کنم حسن

غفلت

کیست تا خانه‌ی ویران‌شده تعمیر کند
تا مرا بر در میخانه به زنجیر کند

گرچه موسی نشدم طالب خضر عشقم
تا که راه و روشم یکسره تغییر کند

بهانه

دارد بهانه این دل, آهش اثر ندارد

دیگر هوای یارم , بر دل گذر ندارد

آن کس که همنشین, من بود یک زمانی

دیگر ز من بریده, بر من نظر ندارد

الحمدلله

 من و این روضه ها الحمدلله

 من و یاد شما الحمدلله

من و ماه محرم زنده بودن

 بود حُسن عطا الحمدلله

حنانه ترین دختر

با خنده یخود صفای دلها می شد

آرامش ِخاندانِ طاها می شد

حنانه ترین دختر این کاشانه

در کودکی اش مادر ِبابا می شد

ز کاروان سفر کرده ام

ز کاروان سفر کرده ام نشانی نیست

برای گفتن درد دلم زبانی نیست

برای این که به کوی حبیب خود برسم

من غریب چه سازم که کاروانی نیست

مشکل گشا

بس که دست دلبرم مشکل گشایی می کند

خلق می گویند این سقا خدایی می کند

گر چه از فرط گنه بیگانه گشتم با دلش

اوست دائم با دل من آشنایی می کند

دکمه بازگشت به بالا