کمان شده الف قامت نگار علی
خزان فتاده به باغ گل بهار علی
کجاست حضرت ختمی رسل ببیند که
شکسته حرمت بانوی با وقار علی
چشم من تار شده یا که تو مبهم شده ای
یاکه درذهن من اینگونه مجسم شده ای
بادها کمتر از آنند شکستت بدهند
بازهم سرو منی گرچه کمی خم شده ای
چادرت وقتی یهودی را مسلمان میکند
یک نگاهت عالمی را مثل سلمان میکند
نوکرانت جای خود آنها که صاحب منصبند
بلکه مور خانه ات کار سلیمان میکند
نیمه جان علی جوان علی
گل نیلوفر کمان علی
فاطمه جان بمان بجان علی
سخنی حرفی همزبان علی
…..رو نگیر از من اینقدر زهرا
کوچه تاریک شد و ولوله ای برپا شد
آسمان تیره شد و روی زمین غوغا شد
لرزه افتاد به دستان زنی اما بعد
بی حیایی جلوی حجب و حیا پیدا شد
از چشم های بچه ها دنیا بیاُفتد
وقتی که در بستر تنِ بابا بیاُفتد
بابا که بیمار است بیمار است دختر
بابا نباشد از غذا حتیٰ بیاُفتد
بی تو این شب, شبِ غم بار مرا می بیند
درد, این درد چه بسیار مرا می بیند
جز تو یک شهر دلِ آزار مرا می بیند
چشمت انگار که این بار مرا می بیند
اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد
در خشکسالِ عاطفه باران درست کرد
بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم
کار مرا همین دل ویران درست کرد
مرد میدان بلا شیخ نمر
کشته ی راه خدا شیخ نمر
از حوالی مدینه پر زد و
شد مقیم کربلا شیخ نمر
گمان منم که از این انتظار خواهم مرد
نمانده در دل و جانم قرار خواهم مرد
جهان و هر چه در ان است به چنگ پائیز است
ومن فقط به امید بهار خواهم مرد
منکه اینگونه عزادارغم جانانم
ز غم یار شرربار شدم حیرانم
در فراقی که پریشانم وسرگردانم
دلشکسته شده,بیمار شده می دانم
انگونه ای که عطر زشیشه فرار کرد
عاشق فرار از همه عالم به یار کرد
دل را نفوذ چشم خمارت شکار کرد
در بهت و حیرتم که نگاهت چه کار کرد..!