مادر

اگرچه کاهم از آتش إبا نخواهم کرد
نماز سوختنم را قضا نخواهم کرد

بدون مهر تو خورشید را نمی خواهم
بدون نام تو حتی دعا نخواهم کرد

شیر آفرین

ای دلت بند امیر المومنین
رشته های چادرت حبل المتین
مادر ماهی و خورشید زمین
ای کنیز فاطمه ام البنین

کم برایت شعر گفتیم

گرچه عمری بر در این خانه زحمت میکشیم
کم برایت شعر گفتیم و خجالت میکشیم

دیگران نقاشی موهن برایت میکشند
ما فقط در کنج عزلت آه حسرت می کشیم

زندانی بغداد

عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش “یا باب الحوائج ” را

کمیت شعر

باید به قد عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند

دل می کنم از آنکه دل ازتو بریده است
دل می دهم به دست تو تا بیدلم کنند

علی ولی الله

ندیده غیر خدا اول زمانش را
نرفته غیر نبی اوج آسمانش را
سری نمانده که از وصف او نرفته ز هوش
نمانده گوش که نشنیده داستانش را

انا اصغر من ربی بسنتین

قدمتی دیرینه دارد نام او
ریشه در هر سینه دارد نام او
در خیالم از خدا دارم سؤال
آخر این اعجوبه دارد چند سال

می خواست

بر جان خانه کینه ای شعله ور افتاد

آنقدر زد آنقدر زد آخر در افتاد

ای کاش می چرخید از لولا در, اما

در وا نشد افتاد, روی مادر افتاد

جان نمانده

نه اینکه بهر دفاع تو جان نمانده مرا
برای دادن جان هم توان نمانده مرا

نفس کشیدن من نیست غیر جان کندن
ببخش جان جهانم که جان نمانده مرا

هیزم کش دوزخ

یک روز مسجد را بسوزاند
یک روز منبر را بسوزاند
با انحراف از راه حق آخر
نیمی ز محشر را بسوزاند

أشهد أن علیً ولی اللهِ

ای که جز خانه تو خلوت ما نیست که نیست
هر چه گشتیم دراین میکده جا نیست که نیست
من که جز نام تو نامی نشنیدم بی شک
جز صدای تو در این دهر صدا نیست که نیست

خالی مکن دور و برم را

با رفتنت خالی مکن دور و برم را
پاشیده تر از این مگردان لشگرم را
ای نیمه ی مجروح من ای کاشبا تو
در خاک بگذارند نیم دیگرم را

دکمه بازگشت به بالا