کوله باری مملو از بار گناه آورده ام
باز هم در محضرت روی سیاه آورده ام
از همه جا رانده و سویت پناه آورده ام
هستی ام را با امید یک نگاه آورده ام
کوله باری مملو از بار گناه آورده ام
باز هم در محضرت روی سیاه آورده ام
از همه جا رانده و سویت پناه آورده ام
هستی ام را با امید یک نگاه آورده ام
گُر گرفت آتش و ای کاش فقط در میسوخت
پیش چشمان ترم پیکر مادر میسوخت
خُرد میشد در آتش زده کم کم اما
نوک مسمار که قرمز شده بدتر می سوخت