سینه ام از غم جانسوز شما تبدار است
ملت شیعه ایران به خدا بیدار است
منکر پست رسول مدنی را بر گو
مرتد است و به یقین عاقبتش بر دار است
سینه ام از غم جانسوز شما تبدار است
ملت شیعه ایران به خدا بیدار است
منکر پست رسول مدنی را بر گو
مرتد است و به یقین عاقبتش بر دار است
با حزن شما, زندگیم شد زیبا
با سینه زنی, عشق حسین, شد معنا
یک واژه که در آخر عمرم گویم
آن واژه فقط بُوَد, اباعبدالله
محمدمهدی عبدالهی
در کلّ جهان شما, نه همتا داری
در قلب تمام عاشقان, جا داری
از فرط گناهم, شده چشمت خونبار
غصّه به دلت, مثال دنیا داری
نه انگشتی,نه انگشتر,حسینم آن سرت کو
نه مشکی,نه علَم,پس پیکر آب آورت کو
غروب است و کبود است و تماماً آتش و دود
میان ازدحام وحشیان, آن دخترت کو
محمدمهدی عبدالهی
تا علقمه امّا به لب عطشان رفت
تیر آمد و مشک ساقی طفلان رفت
تیر دگر آمد و علمدار افتاد
در خیمه همه منتظر امّا جان رفت
محمدمهدی عبدالهی
مرا شیر محبّت داده مادر
بلا گردان عترت زاده مادر
ز طفلی, من شدم خاک در تو
دو دستم را به دستت ,داده مادر
زینب از راه آمده, برخیز و بین
آسمان قلب زهرا, شد حزین
ای سحرخیزِ به روی نیزه ها
اندکی قرآن بخوان, شد اربعین
غرق غمم و قرار جانم مهدیست
دل خسته ام و تاب و توانم مهدیست
هر جمعه رسد به چشم گریان گویم
من بنده و صاحب الزمانم مهدیست
دیده ای نیست برای تو نبارد آقا
عاشقی نیست به تو دل نسپارد آقا
جمعه ها آمد و رفتند, ندیدم رویت
دل خسته ز غمت تاب ندارد آقا
محمدمهدی عبدالهی
باز جمعه, قصه تکراری هجران یار
باز ندبه, شیعیان و ناله های بی قرار
کاش مولا,صفحه هجران به آخر میرسید
کاش جمعه,می شنیدم بوی مولای بهار
محمدمهدی عبدالهی
دیدم لب عطشان را , ای کاش نمی دیدم
ارباب پریشان را , ای کاش نمی دیدم
بی یار و معین ارباب , تنها وسط میدان
دیدم شه خوبان را, ای کاش نمی دیدم
شب های احیا در فراق تو گذر شد
عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد
ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی
آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد