ای لاله ی خوشبوی

ای سر در خون خضاب ای لاله ی خوشبوی من
لطفاً از پیشم نرو امشب بمان پهلوی من

زانوانت را نیاوردی سرم بی بالش است
لا اقل بگذار امشب سر روی زانوی من

یا بنت موسی ابن جعفر(ع)

چه افتخاری از این خوبتر که دختر شد
به نام فاطمه پیوند خورد و محشر شد

که آمد و به پدر شادی دوچندان داد
رسید و مایه ی آرامش برادر شد

غریب است و مظلوم

و امّا و امّا و امّا علی
غریب است و مظلوم و تنها علی

سحر شد – منادی – شنیدم که گفت
دریغا دریغا دریغا علی

حضرت خورشید

اولین بیت شد این مصرع بسم الله است
قلم از آنچه در افکار من است آگاه است
پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است
صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است

سوگ علی بن محمد

روضه ات را چه بخوانیم چه نه غم داریم
پشت هر واژه و هر قافیه ماتم داریم

شاعر سوگ علی بن محمد چه کم است
مثل مداح که در مجلس تو کم داریم

منت خدای را

منت خدای را که بصیر است و هم علیم
منت خدای را که خبیر است و هم حکیم

از روز اولم به نجف آشنا نمود
گفتا قدم گذار در این راه مستقیم

می رود سمت برادر

می رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو ! هرچه که دارم این است
چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد

غرق نور کن

بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن

چشم امید من به دوتا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن

حرم تعطیل !

حال و روزم مثِ اون روزاس که
توی جبهه پدرم می جنگید
همه ی عمرش از اینکه راهِ
کربلا بسته باشه می ترسید

سوز جگر

اولین بیت شد این مصرع بسم الله است
قلم از آنچه در افکار من است آگاه است
پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است
صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است

آیات غمزه

شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید
گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید
صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید

شوق اشتیاق

غیر از تو را زبان من املا نمی کند
جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند
شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند
جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند

دکمه بازگشت به بالا