در روایات آمده قدّ ِ بلندی داشتی..
اوّلین شهزاده…گیسوی کمندی داشتی
نامِ زیبایت علی بود و علی اکبر شدی
در سخن گفتن..کلامِ پُر ز قندی داشتی
ای قدت..رعناتر از طوبا..برو آهسته تر
ای شبیه حضرت طاها..برو آهسته تر
می روی و می بری دل را به همراهِ خودت
باشد ای تازه جوان بابا..برو آهسته تر
پسرم در تب و تاب است خدایا چکنم؟
تشنه ی جرعه ای آب است خدایا چکنم؟
قحطی افتاده..همه تشنه لبان ناله کنند
بهرِ این طفل که خواب است خدایا چکنم؟
ظرفِ ششماه رسیدی به مقاماتِ عجیب..
بابِ حاجاتی و داری چه عنایاتِ عجیب
ظرفِ ششماه پریدی و آغاز شدی…
وَ نصیبت شده است فیضِ ملاقاتِ عجیب
دلم از دور به تو میلِ توّسل دارد..
ردّ ِ خون است وَ یا صورتِ تو گل دارد
پسرِ نیزه نشینم!نه نشین اینگونه…
گلوی تو چقَدَر صبر و تحمّل دارد
بینِ این دشت خدایا جگرم ریخت بهم
حرمله آمد و ناگه قمرم ریخت بهم..
سرعتی داشت خودش را برساند به علی
تیرِ بد ذات..گلوی پسرم ریخت بهم..
هر چه بر ما می رسد یا از کریمان می رسد
یا که از ذرّیه و از نسلِ ایشان می رسد
بی کرامت روی قولِ دیگران دلخوش نکن
با کرم بر هر گره..امدادِ آسان می رسد
کودکم امّا در این بیشه جگر دارم عمو
از دو دستانم برای تو سپر دارم عمو
با مدد از نامِ زیبای حسن گل می کنم
بر تمامِ دشمنانت من خطر دارم عمو
باید عبدالله بود و خدمتِ ارباب کرد
لحظه های نوکری را با محبّت ناب کرد
باید عبدالله بود و زیرِ پای دشمنان..
آب را موّآج گونه مثلِ یک گرداب کرد
مادر! ز آقا و مولای جهان رخصت بگیر
لطف کن از بهرِ این دو نوجوان رخصت بگیر
ما دو تا را پر بده در آسمانِ کربلا..
بهرِ پرواز از میانِ آشیان رخصت بگیر
مادر! ز آقا و مولای جهان رخصت بگیر
لطف کن از بهرِ این دو نوجوان رخصت بگیر
ما دو تا را پر بده در آسمانِ کربلا..
بهرِ پرواز از میانِ آشیان رخصت بگیر
در میانِ کودکانم ای پدر زخمی ترین..
خوب می دانی منم بی بال و پر زخمی ترین
از کجا شِکوه کنم ؟از ناقه های بی جهاز؟
هر دو پایم را ببین ای همسفر..زخمی ترین