در گیر و دار قائله زینب اگر نبود
شلاق بود و سلسله زینب اگر نبود
میداد زجر٬ زجر دو چندان رقیه را
آن شب میان قافله زینب اگر نبود
در گیر و دار قائله زینب اگر نبود
شلاق بود و سلسله زینب اگر نبود
میداد زجر٬ زجر دو چندان رقیه را
آن شب میان قافله زینب اگر نبود
چون درخت پسته که در خاک رفسنجان طلاست
درنجف وقتی بنوشی چایی گیلان طلاست
گرچه درجام طلا,دور ازتو خواهد شد نجس
برضریح تو ولی انگور آویزان طلاست
گنبدت مال خودت من فکر راهی دیگرم
فکر دستی مهربان و سرپناهی دیگرم
گندم صحن تورا خوردم که درفکر حرم
مثل آدم دم به دم درگیر آهی دیگرم
شمعی شدم که بی تو به سوسو درآمده ست
سوسو کنان دوباره از این سو درآمده ست
چشمم ز گنبد تو خود ماه آمده
ابرو به صحن رفته و چاقو درآمده ست
دل کندن از دریا به ساحل بستگی دارد
به ماه نیمه,ماه کامل بستگی دارد
دل بردن و دل دادن و دل کندن و رفتن
کار جهان تنها به یک دل بستگی دارد
هر خانه ای حالش به مادر بستگی دارد
در این حرم اما به خواهر بستگی دارد
وصل است آب ناب سقاخانه بر جنت
یعنی شفا اینجا به کوثر بستگی دارد
پرواز خواهم کرد سویت, پر که باشد
پر چونکه باشد می پرم باور که باشد
شاه و گدا فرقی نخواهد داشت این است
درک کریم از اینکه پشت در, که باشد
از شب میلاد تو اینگونه حاصل می شود
ماه, روز اول ذی القعده کامل می شود
گوئیا شان نزولش می شود ایران ما
هرچه بر موسی بن جعفر سوره نازل می شود
او تا نفس کشیده من انگار طاهرم
وقتی که با امام زمانم معاصرم
چون آینه غبار گرفته ست باطنم
از بسکه هر دقیقه رسیدم به ظاهرم
با عدالت باز آب و دانه را تقسیم کرد
قسمت همسایه و بیگانه را تقسیم کرد
بارها بین یتیمان بار روی شانه را
بعد در بازی خمید و شانه را تقسیم کرد
به سنگفرش و به حوض و به آب دقت کن
به طرز نقش, به رنگ و لعاب دقت کن
ببین چه طور نشسته به محضر گنبد
به صحنه ی ادب آفتاب دقت کن
نشنیده است از او احدی از قدیم, نه
در پاسخ فقیر و اسیر و یتیم, نه
فرزند اصل جاذبه و دافعه است او
نیمی برای خلق بلی هست و نیم نه