یاس ها با نفس یاسمن افطار کنند
علی و فاطمه چون روح و تن افطارکنند
حسن آمد که در خانۀاو شاه و گدا
همه با ذکر غریب وطن افطارکنند
یاس ها با نفس یاسمن افطار کنند
علی و فاطمه چون روح و تن افطارکنند
حسن آمد که در خانۀاو شاه و گدا
همه با ذکر غریب وطن افطارکنند
رمضان آمد و من آمده ام
باز هم قید خودم را زده ام
راه گم کرده ترین بنده منم
پیش چشمان تو شرمنده منم
از همان روزی که زلف یار را کج ساختند
ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند
زلف یار در حجاب و ذوالفقار در نیام
علتی دارد که این آثار را کج ساختند
در نمیآید جلو/ فاطمه می آید و حیدر نمیآید جلو
در مرام شیعیان/ تا ولی باشد که پیغمبر نمیآید جلو
دست بالا میرود/ هر چه زحمت میکشد معجر نمیآید جلو
درد دختر این شده/ وقت بازیکردنم مادر نمیآید جلو
در نمی آید جلو……………………..فاطمه می آید و حیدر نمی آیدجلو
در مرام شیعیان……………………..تاولی باشد که پیغمبر نمی آید جلو
دست بالا می رود………………….هرچه زحمت می کشد معجر نمی آید جلو
درد مادر این شده…………………..شانه بالا می رود دختر نمی آید جلو
در نمی آید جلو……………………..فاطمه می آید و حیدر نمی آیدجلو
در مرام شیعیان……………………..تا ولی باشد که پیغمبر نمی آید جلو
دست بالا می رود………………….هرچه زحمت می کشد معجر نمی آید جلو
درد مادر این شده…………………..شانه بالا می رود دختر نمی آید جلو
چوشهر علم نبی گشت در علی بشود
بدا به حال هرآن کس که بر علی بشود
غدیر صحنه ی اوج ولایت است ببین
پیمبر آمده از هر نظر علی بشود
خدا شود به خداونداگر که یک پله
از این که هست علی بیشتر علی بشود
چه محشری شده برپا به روی بار شتر
حساب کن که نبی ضرب در علی بشود
در این معادله اصلا درست هم این است
خبر رسان که نبی شد خبر علی بشود
نه اینکه نام علی حافظ ابوالبشر است
قرار بود دعای سفر علی بشود
تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم
نبی ست بت شکن اما تبر علی بشود
چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر
فرار هست فقط یک نفر علی بشود
به غیر فاطمه آن هم نه درتمام جهات
نمی شود که کسی این قدر علی بشود
فقط برای حسین است این فضلیت که:
پدر علی و هرآنچه پسر علی بشود
نه هر جدال که در اوج جنگ کرب و بلا
حسین تر شود عباس تر:علی بشود
چه در زمان نبی و چه در دل محراب
همیشه باعث شق القمر علی بشود
مهدی رحیمی
پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود
نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت
در اصل مصطفی زعلی اذن را گرفت
دیدند خواستگار علی بود ظاهرا
یک روح بود عشق ولی در دوتا بدن
باچه توجیهی مداد از هم نریخت؟
هرقدر توضیح داد از هم نریخت
با وجودی که گذشت از جسم تو
ازچه خاک و ابر و باد ازهم نریخت؟؟؟
پس غریبی دروطن تکرار شد
شمع بودن سوختن تکرار شد
یک حسین تشنه در هنگام زهر
بعد از آن صدها حسن تکرار شد
درحقیقت رنگ غم تغییرکرد
آخرین انگور هم تغییرکرد
درمیان چشم انگور سیاه
جای آب و جای سم تغییرکرد