شیر را در چشم اهل روضه بیمقدار کرد
با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد
از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید
لب نزد دیگر ؛ اگرچه دخترش اصرار کرد
شیر را در چشم اهل روضه بیمقدار کرد
با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد
از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید
لب نزد دیگر ؛ اگرچه دخترش اصرار کرد
ما تا خُدا خُداست فدایِ خدیجه ایم
مشغولِ ذکر و مدح و ثنایِ خدیجه ایم
عُمری ست سر به راهِ ولایِ خدیجه ایم
(شُکر خدا که تحت لوایِ خدیجه ایم)
(بعد از هـزار سال گدایِ خدیجه ایم)
رودی که خود را فداکرد درراه دریا خدیجه ست
مستغرق در صفات یاسین و طاها خدیجه ست
هربار رفته به معراج محبوب خاص خداوند
از حق تعالی شنیده محبوبه ی ما خدیجه ست
اَلسّلام ای گُل گُـلزار حسین بن علی
دختر فاطمه رُخسار حسین بن علی
زینت دوش علمـدار حسین بن علی
ای مرا کرده بدهکار حسین بن علی
زمین خورده ی آسمانیم ما
بهاری به شکلِ خزانیم ما
که در بوته ی امتحانیم ما
خدا هرچه خواهد همانیم ما
فقیران صاحب زمانیم ما
تا پا گذاشت یاد تو در زندگانیام
پوشید رَختِ سبزِ بهاری؛جوانیام
من آن کبوترم که به معراج میروم
وقتیتو درهوایخودت میپرانیام
مَلَک خادم ،مَلَک سائل، مَلَک دربان؛ علی اکبر
فَلَک رَفعت به تایید فَلَک گردان؛ علی اکبر
تو خَلقاً مثل جَدّت مصطفی هستی و این یعنی
تو را بخشیده یزدان حُسن بیپایان؛ علی اکبر
تو خُلقاً مثل ختمُ الانبیا هستی و این یعنی
خدا، مدحِ تو را گُفتهست در قرآن؛ علی اکبر*
تو داری منطقی مثل رسول الله و این یعنی
سخن گفتی فقط با منطقِ ایمان؛ علی اکبر
تو آن ماهی که وقتی دیده شد در عالم ِکثرت
ز چشم افتاد حُسن ِیوسف ِکنعان؛ علی اکبر
تو آن ممسوسِ فیاللّهی که از ماهند تا ماهی
درون بحر اوصاف ِتو سرگردان؛علیاکبر
عمو می گفت ای والله،به تو می گفت ثارالله
بزن بر قلب میدان همچنان طوفان؛ علی اکبر
برای تو ز هم پاشیدنِ شیرازهی لشگر
شبیه آب خوردن بوده است آسان؛ علی اکبر
نه تنها دشمنان، آن روز حتّی دوستدارانت
شدند از طرزِ میدانداریت حیران؛ علی اکبر
به یاد فاتح بدر و حنین و خیبر و احزاب
نشاندی مرگ را برگُردهی گُردان؛ علی اکبر
تو افتادی و بابای تو هم مُشرف به مُردن شد
تو افتادی و بابا گفت: زینب جان” علی اکبر”…
به یاد مادرِ پهلو شکسته ناله ها کردم
چو پهلوی تو را دیدم به خون غلطان؛ علی اکبر
عصای پیری ام برخیز من چشمم نمیبیند
به سمت خیمه زینب را تو برگردان؛ علی اکبر
دلم شد شرحه شرحه؛ میوهی قلبم کنار تو
بلی داغِ جوان دردیست بیدرمان؛ علی اکبر
محمدقاسمی
ای علـی اوّل از آل علـی
وارث اِکرام و اِجلال علی
پیشتاز و پیشوای اهل دین
مظهر توحید فخرُ العارفین
“بنام خداوند جان آفرین”
همان خالق آسمان و زمین
به نام نبی و به نام ولی
به جاه محمّد به شأن علی
از عرش آمدند ملائک به خدمتش
تنها به قصد عرض ارادت به حضرتش
حالا در امتداد مسیر پیمبریش
می آید از حرا پی اظهار بعثتش
شرمنده ایم خار دل آزارتان شدیم
با اینکهجز تو یارِ عزیزی نداشتیم
ما؛میلِخویشرابهتو ترجیحداده ایم
از بس بنا به نَفس سِتیزی نداشتیم
جلوهی مُشترک حیدر و زهرا ؛ زینب
فیض جاری شده از عالم بالا ؛ زینب
نه فقط فخرِ تو؛فخرِ پدرت هم بوده
به تو گفتند اگر زینت بابا ؛ زینب