گمنامیِ اورا نفهـمیدند نامی هـا
هـرگز نشد آشفته از بی احترامی هـا

آری نشان از داغیِ بازارِ تهـمت هـاست
وقتی که خالی میشود دورت ز عامی هـا

هستی ام

ای آنکه هستی ام شده ای از قدیم ها

ای عاشقِ تو حضرتِ عبدالعظیم ها

با گَرد و خاکِ صحنِ تو ادغام شد گِلَم

ویران شده چُنان حرمَت بارها دلم

عیدِ قربان

در جهانی که همه مُدعی اند
در جهانی که پُر از حَرّافیست
منم و بی کسی و تنهایی
وَ خدایی که به شدت کافیست

لاله ی خوشبو رضا(ع)

آن روزها دستِ پدرها بس که خالی بود
یک مشهدِ ساده برامان خوش خیالی بود

از چاه های نفت سهمِ ما علاالدین
از عیشِ دنیا سهمِ ما چایِ ذغالی بود

یا امیرالمومنین

دیگر رسید لحظه ی فردای بی علی
پوچیم و هیچ ما پس از این ، (ما)ی بی علی

ای کاسه های شیرِ به صف ننگ بر شما
گَر از علی کنید تمنای بی علی

یادگار کربلا

یکبارِ دیگر هفتِ ذی‌الحجّه
آمد ولی حالا مزارِ تو
خالی شده از جمعِ یارانت
حجاج رفتند ازکنارِ تو

بابای مهربان

رفت و بعد از او کسی بر زخممان مرهم نشد
باغِ دل دیگر پس از آن داغِ دل خرم نشد

خانه ی ما بود روی شانه ی یک مرد که
هیچ عرشی بی نگاه لطف او اعظم ‌نشد

کریمِ طایفه

دوباره زد به سرِ عاشقان هوای حسن

نفس ، نفس، نفسِ سینه زن فدای حسن

خوشم که یک رگِ من می رسد به او ، مادر!

به لطفِ تو شدم امشب غزلسُرای حسن

آه

کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

شور و مستی

امشبم شورعجیبی در سر است
شور و مستی در سرم سرتاسر است
جشن میلاد است و می در ساغر است
حالِ من انگار حالی دیگر است
دف بزن این باده مستی آور است

ای جان فدای آبِ سقاخانه ات

تا زنده تر باشی شکستی قُفلِ جانَت را
شُکرِ خدا آسوده خوردی شوکَرانت را

ای جان فدای آبِ سقاخانه ات ،‌ صدشُکر
که تشنگی برآن نشد گیرَد توانت را

آه! ای فاطمه

کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

دکمه بازگشت به بالا