باز از پنجره ی خانه ی ما
باد بوی گل مریم آورد
ابر از شوق وصالی دیگر
آبی از چشمه ی زمزم آورد
باز از پنجره ی خانه ی ما
باد بوی گل مریم آورد
ابر از شوق وصالی دیگر
آبی از چشمه ی زمزم آورد
ای بودنت برای عبادت دلیل من
کعبه پر از بت است,کجایی خلیل من؟
دست مرا بگیر که در ابتدای راه
وامانده است نفس ضعیف و ذلیل من
هر اهل دلی یافته راهی به رقیه
پس رو زده با کوه گناهی به رقیه
هروقت نشسته ست سر شانه ی عباس
تقدیم شده منصب شاهی به رقیه
باسجده هاش زینت سجاده ها شده است
سجاده اش ادامه ی عرش خدا شده است
مجموعه ی تمام ِ صفات ِ پیمبران
آئینه ی تمام نمای خدا شده است
از خوب و بد هر عملت با خبرم من
چون از رگ گردن به تو نزدیک ترم من
صد بار اگر توبه شکستی و گذشتم
صدبار دگر توبه کنی می گذرم من
بگو به نور که ماه تمام آمده است
که صبح آمد و پایان شام آمده است
برای شیعه دوباره امام آمده است
خدای فقه و حدیث و کلام آمده است
هرکس که در معامله با دوست غم خرید
حتی اگر زیاد خریده ست , کم خرید
قبل از الست بود که ما گریه کن شدیم
ما را برای روضه ی خود در عدم خرید
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
کبوتریم و پی دانه ی امام حسن
رسیده ایم در خانه ی امام حسن
تمام مردم این شهر , شهرت ما را
شناختند به دیوانه ی امام حسن
من یتیمم ولی پدر دارم
دست لطف عمو به سر دارم
رفته میدان عمو و از دوریش
دل خون و دو چشم تر دارم
خالی از عشق هرچه غیر از دوست
دست در دست مادر آمده اند
این دوسرباز , این دو شیر ژیان
پا که هیچ است , با سر آمده اند
نیمه شب بود و خوب دقت کرد
که حواس کسی به آن ور نیست
نیزه دار سر پدر خواب است
پس حواسش به نیزه و سر نیست