لایق عشق پیمبر

بانوی صبح هستی و خورشید دیگری
خاتون آب هستی و پاک و مطهری

آری به اتنخاب خدا و گواه او
تنها تویی که لایق عشق پیمبری

خورشید پنهانم

من آن خورشید پنهانم که پشت ابر زندانم
زآهم شعله ور هستم ز اشکم غرق بارانم
نه یار و همدمی دارم نه غمخوار غمی دارم
نه حتی سایه ای را که کنار خویش بنشانم

یابن الحسین(ع)

آنکه بر چشمان ما پیراهنی گلفام داد
ذره تا خورشید گردد شبنمی انعام داد
اشک را از باده ساقی کوثر آفرید
در ضیافت خانه‌اش هر دیده ای را جام داد

مادر

ای که بر دامان مهرت ماه را می پروری
آسمان را زیر دین چشم هایت می بری
درمقاماتت همین بس انتخاب حیدری
تو همان روح زلال از چشمه سار کوثری

بی بی جان

شمس حجاب کبریا زینب است
تجلی شرم و حیا زینب است
روح مناجات و دعا زینب است
شان نزول انما زینب است

شور عشق

اگر به دست خزان باغ بی بری بانو
ولی به روی فلک سایه گستری بانو
به سوی قم که قدم می نهی علم بردوش
به شانه عرش خدا را می آوری بانو

رو دوشم غم تموم عالمه
واسه این غم بمیرم بازم کمه
حالا من چطور به روت نگا کنم
بردن ابرومو پیش فاطمه

یا باب الحوائج

من آن خورشید پنهانم که پشت ابر زندانم
زآهم شعله ور هستم ز اشکم غرق بارانم
نه یار و همدمی دارم نه غمخوار غمی دارم
نه حتی سایه ای را که کنار خویش بنشانم

یا علی النقی

شب بود قبله جا نمازی سوی او داشت
کعبه برای دیدن رویش وضو داشت
رشک ملک بود آن حصیر زیر پایش
هر شب خدا مشتاق صوت ربنایش

یازهرا

ای آفتاب ذره نشین سرای تو
هفت اسمان بنا شده از خاک پای تو
وقتی خیال هم نرسد بر ثنای تو
باید خدا خودش بنویسد برای تو

وای مادر

کار زار بین کوچه کار ما را زار کرد
حال گل را زار کرد و کوچه را گلزار کرد

دیده شیر خدا را دور دید و شیر شد
آن که روز مادرم را همچو شام تار کرد

مادر

دست در دست حسن بود که بیرون آمد
مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد

سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان
گوییا حیدر کرار رود در میدان

دکمه بازگشت به بالا