درد دارم

درد دارم دوباره امشب هم

از نگاهم ستاره میریزد

لاله لاله میان هر نفست

سوز آهم شراره میریزد

عصمت

برای روضه ی زهرا به ما توان بدهید

به چشم گریه کنان اشک بی امان بدهید

برای سینه زدن در عزای مادرمان

در این حسینیه ها بیشتر زمان بدهید

رباعی های فاطمی

ای نور خدا سرشـــته با آب و گِلَت

ای مـهر علـــی راز هویــدای دلت

این ذکر هزار سالۀ مهدی توست

ای یاس نبی « بِــاَیِّ ذنـب قتلت؟

شهیده ی مرتضا

شهرنبی ولی زنبی غرق کینه است

باکینه زخم سینه همیشه قرینهاست

آتش برای تسلیت داغدیده ها

رسم عجیب مردم پست مدینه است 

افتاده

افتاده شانه باز هم از دست لاغرت

شرمنده ای دوباره ز گیسوی دخترت

در گوشه ای نشسته فقط آه میکشد

مادر , ز دست می رود آخر کبوترت

یافاطمه الزهراسلام الله علیها

هستی ات رابه ره دوست گذاری مردی

وسط  راه  اگر   دبّه   نیاری   مردی

ورنه هر بی سروپایی شود عاشق پیشه

دره دوست اگر جان بسپاری مردی(یازهرا س)

عید وفاطمیه…

معنا ندارد عید مادر که بستری است

ای شیعیان به هوش ایام مضطری است

هر شیعه ی علی در فاطمیه ها

از شادی و شعف از خنده ها بری است

عید امسال

عیدامسال پر از بوی گل یاس شده است

وپر از خاطره ی گندم و دستاس شده است

همهی دشت گواهند که با بوی بهار

عطریک خانه ی آتش زده احساس شده است

بسته به دست تو دل

ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها

ای آنکه فرا رفته ای از شرح و بیانها

تاعطر تو آمد غزلم بال در آورد

آزادشد از قید زمانها و مکانها

آن زمان که کار عشقم

آن زمان که کار عشقم با شما مأوا گرفت

باز دم چون آه سوزانی ره بالا گرفت

تا که عکست بر کف آیینه ی قلبم نشست

مثل دجله جزرو مدی پهنه ی دریا گرفت

خدایا خاطری افسرده دارم

خدایا خاطری افسرده دارم

ز کف رفته همهصبر و قرارم

چکد از نوکمژگانم ستاره

شب است و میکنم مه را نظاره

سقا به مشک آب

سقابه مشک آب برای حرم نداشت

افتادهروی خاک و به دستش علم نداشت

ازبس که تیر بر تن او بوسه داده بود

جاییبرای بوسه ز سر تا قدم نداشت

دکمه بازگشت به بالا