منم و گریه ام

منم و گریه ام و دیدۀ تر خواستنم

نظری کن به تمنای نظر خواستنم

آخرش من به تو ای دوست تعلق دارم

مفروشی تو مرا مردم اگر خواستنم

رویش کبود بود

از بس شبیه فاطمه رویش کبود بود

گفت ای حسین ضاربت آیا یهود بود؟

پیشانی ات شکسته و تغییر کرده است

اصلا کسی نگفت که جای سجود بود

مست و شیدایت

من ناز را در چشم شهلایت کشیدم

‏یک عالمی را مست و شیدایت کشیدم

عیسی بن مریم را کنار جانمازت

‏مات نفس های مسیحایت کشیدم

غم فراق

آخر بگو چه چاره کنم با غم فراق

آهى ز حسرت است فقط همدم فراق

با گریه کردن این دلم آرام مى شود

یعنى که اشک بود فقط مرحم فراق

مدح امیرالمومنین علیه السلام

قطره ای بودم وچکیده شدم

سمت دریای تو کشیده شدم

بارهاست سنگ عاشقی خوردم

باز اطراف عشق دیده شدم

سیه پوش غم تو

سیه پوش غم تو جان و تن شد

زداغت هر دلی غرق محن شد

بمیرم قاتلت شد همسر تو

غریبی توهم مثل حسن شد

جوادالائمه علیه السلام

آن روز کاظمین چو بازار شام شد

دنیا برای بار نهم بی امام شد

دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت

آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد

ای داد بی داد

پاشیده از هم لشگرت ای داد بی داد

افتاده از پا خواهرت ای داد بی داد

افتاده بی دست و علم با مشک خالی

در علقمه آب آورت ای داد بی داد

ای تیغ نجات بخش حیدر بودی

کم کم شِنَوَم فاطمه جان بوی تورا

در پرده ی خون مینگرم روی تو را

از ضربه ی تیغ بر سرم حس کردم

در پشت در آن ضربه ی پهلوی تو را

ضربه شمشیر

ای که از صورت خونین تو غم ریخته است

با تماشای تو یکباره دلم ریخته است

چه به روز سر تو آمده آخر بابا

سرت از ضربه شمشیر به هم ریخته است

سر ِ شکسته

ای قرار ِ دلِ پریشانم

که ز دل آه میکشی گاهی

با من ِ دل پریش حرفی زن

گریه ام را اگر نمیخواهی

مشک اشک

ای تیغ گرچه خون به رخم هاله کرده ای

من را رها از این غم سی ساله کرده ای

سی سال می شود که شده گریه قوتِ من

شوق وصال می چکد از هر قنوت من

دکمه بازگشت به بالا