شعر مدح و مناجاتشعر مناجات با خدا

شعر مناجات با خدا

من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید
شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید

از بس که دور گشتم از خانه ی حبیبم
گم گشته است راهم دست مرا بگیرید

عبد جمودالعینم ازکثرت معاصی
رفته زکف سپاهم دست مرا بگیرید

با زورقی شکسته خود را رساندم اینجا
تنها و بی پناهم دست مرا بگیرید

آغوش خود گشودی اما فرار کردم
برگشته غرق آهم دست مرا بگیرید

وقتی که غیرتم رفت شوق عبادتم رفت
درمانده از گناهم دست مرا بگیرید

عهد شباب رفت و مویم سفید گشته
بی حد شداشتباهم دست مرا بگیرید

شد آرزوی این دل ایوان طلای حیدر
غیر از نجف نخواهم دست مرا بگیرید

تنها ره نجاتم شش گوشه ی حسین است
بی کربلا تباهم دست مرا بگیرید

شبهای جمعه قلبم در روضه ی حسین است
گریان قتلگاهم دست مرا بگیرید
  مجتبی قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا