مرا اشک بر روضه های تو کافی است
پریدن به اوج هوای تو کافی است
برای سرافرازی من به عالم
همین بودنم زیر پای تو کافی است
مرا اشک بر روضه های تو کافی است
پریدن به اوج هوای تو کافی است
برای سرافرازی من به عالم
همین بودنم زیر پای تو کافی است
ذکرخیر تو به هر جا شد و یادت کردیم
دست برسینه به تو عرض ارادت کردیم
پادشاهی جهان حاجت ما نیست حسین
به غلامی در خانه ات عادت کردیم
دلیل داشت تب و تاب و بی قراری ما
محرم آمد و شد وقت میگساری ما
برای آخرت ما خدا نگهدارد
در این لباس عزا عکس یادگاری ما
تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه
تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه
اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی است
تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه
قوت بازوی من بود که افتاده به خاک
همه ی نیروی من بود که افتاده به خاک
این همان است که یاری ولایت می کرد
مثل یک شیر ز اسلام حمایت می کرد
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کنی اقرار می بخشد
تاثیر استغفار اوج باور عبد است
قبل از گنه کردن تو را غفار می بخشد
حریر سبز نبوت چه شد که چین خوردی ؟
به همسرت که نگفتی کجا زمین خوردی
پس از نبی تو فقط غصه و فقط سیلی
برای یاری اسلام و حفظ دین خوردی
شب ها که گرم اشک و مناجات می شویم
قدری شبیه مادر سادات می شویم
از نور فاطمه به سحر فیض می بریم
تا معتکف به کنج خرابات می شویم
این چه حرفی ست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا حرف ” حسین ” است همان جاست بهشت
رضا رسول زاده
احوال من از این تن تب دار روشن است
زندان من به چشم گهربار روشن است
از صبح تا غروب که حبسم به زیر خاک
تا صبح حالم از دم افطار روشن است
عمری به پای چشم تر خود گریستم
هر شب ز داغ یک پسر خود گریستم
بر خاکهای گرم بقیع روضه خوان شدم
تنها , ز شام تا سحر خود گریستم
ای دل خوشی خانه ام , ای بانوی حرم
با خود مبر صفا ز سرای محقرم
ای تازیانه خورده پرستوی من مرو
چهره کبود پر مکش از لانه , بی پرم