شهر مدینه باز فضایش گرفته بود
تاریک و سرد و آب و هوایش گرفته بود
حرمت شکسته گشت دوباره ز یک غریب
مردی که شعله بین سرایش گرفته بود
شهر مدینه باز فضایش گرفته بود
تاریک و سرد و آب و هوایش گرفته بود
حرمت شکسته گشت دوباره ز یک غریب
مردی که شعله بین سرایش گرفته بود
وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست
وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست
این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند
آهسته مردن است دگر انتظار نیست
از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما
یوم العزا شده همه ایام سال ما
عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم
پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما
ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم
بار فراق با مژه ی تر کشیده ایم
همساز روزگار به عشق تو بوده ایم
از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما
یوم العزا شده همه ایام سال ما
عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم
پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما
تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه
تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه
اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علیاست
تو هم به تیغ خودت فخر مایی ایحمزه
بوی غم بوی عزا دارد بقیع
غربتی بی انتها دارد بقیع
اشک زهرا روی خاکش ریخته
روز و شب حال بکا دارد بقیع
تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم
تو ناله کردی هیچ دلداری نکردیم
یک شب اسیر رنج بی خوابی نبودیم
از دوری تو گریه و زاری نکردیم
از خواب چون به یاد تو بیدار می شوم
با ناله ی دعای فرج یار می شوم
هر چهره ای که در دو جهان دلبری کند
تنها اسیر روی تو دلدار می شوم
آه , از فکر تو یک لحظه سرم خالی نیست
تا فراق است دگر دور و برم خالی نیست
آب و نان باشد و نه , خون دلم حتما هست
مطمئن باش که از خون جگرم خالی نیست
این جمعه هم گذشت اما بدون تو
سخت است زندگی بر ما بدون تو
شد عادت همه کابوس جمعه شب
آغاز گشتن فردا بدون تو
دل را به انتظار تو دمساز کرده ایم
این گونه عشق خود به تو ابرازکرده ایم
هرجا کلاس درس سخن از تو گفتن است
ما دفتر گدایی خود باز کرده ایم