بابای خوبم

اسم تو را با داد گفتم بی‌قرارم خب
تا بازگردی از سفر چشم انتظارم خب

خیلی خنک شد این دلم خوابش پرید اصلا
از اینکه تووی تشت بودی شرمسارم خب

نیمه ذی الحجه

حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم
متوسل به شکوه حرمت طوبا هم

غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم
من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم

بوی تنور

نزدیک شد، شمیم حضورش به من رسید
در این طبق چه بود که نورش به من رسید

شبها گرسنه بوده ام و نان نخواستم
حالا ز کوفه بوی تنورش به من رسید

ای فضه بیا

بالفرض که چشمان بشر بسته بماند
این قصه بنا نیست که سر بسته بماند

باید همه خلق بدانند که تا حشر
داغیست که بر روی جگر بسته بماند

تو زین العابدینی

سرت در سجده انگاری که در عرش برین باشد
اگرچه ظاهراً سجاده ات روی زمین باشد

پر از اشک و دعا و روضه و حال مناجات است
غزل وقتی که در توصیف زین العابدین باشد

شعر روضه حضرت زهرا(س)

داغی که با هیچ چیزی جبران نخواهد شد
شبیه بارش باران بی امان در شب
چکید اشک ز چشمان کودکان در شب
تو در میانه ی تابوت خفته بودی؟نه

تک بیتی آیینی

یک زن نبود برتر از او غیر مادرش

مردان فدای حضرت زهرا و دخترش

سید محمدحسین حسینی

دکمه بازگشت به بالا