شعر مناجات با خدا

جا مانده زِ خوبان شده ام گریه ندارد؟
مجنون و پریشان شده ام گریه ندارد؟

با بارِ کجِ رویِ دلم بین مسیرم
وامانده و حیران شده ام گریه ندارد؟

شعر مناجات با خدا

عمری گذشت خدمت رندان نشد نصیب
درک حضور محضر جانان نشد نصیب

پس کوچه های نفس بداندیش و گم شدن
طِیّ طریق وادی عرفان نشد نصیب

شعر مناجات با خدا

دیگر مجال حرف و سخن هم نمانده است
حالی برای ناله زدن هم نمانده است

صحرای معرفت که پر از یاس و لاله بود
گشته کویر خشک, چمن هم نمانده است

شعر مناجات با امام زمان(عج)

آقا قسم به جان شما خوب می شوم
باور کن آخرش به خدا خوب می شوم

این روزها ز دست دل خویش شاکی ام
قدری تحملم بنما… خوب می شوم

رانده ام از دیده ی

 رانده ام از دیده ی مجروح امشب خواب را

میهمان دیده کردم تا سحر مهتاب را

 گرچه بی فیض از حضور یار بودم مدتی

کرده ام آرام با یادش دل بی تاب را

یا ثارالله

 ای مصدر کائنات یا ثارالله

ای باعث ممکنات یا ثارالله

 ما مرده دلیم از گنهکاری خویش

ای رائحه ی حیات یا ثارالله

امام حسین

ای شهید غریب امام حسین

 ای بزرگ ای نجیب امام حسین

ذکر نامت دوای هر درد است

ای شفا ای طبیب امام حسین

پرستوی حرم

بگذارید بر احوال خودم گریه کنم

بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم

فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود

جای آنست بر افعال خودم گریه کنم

این جمعه هم گذشت

این جمعه هم گذشت بدون زیارتی

یا ایهاالعزیز نگاهی, عنایتی

سائل منم چگونه نگاهم نمی کنی؟

سلطان تویی کجا ببرم عرض حاجتی؟

حرام نیست

آن دل که پر ز لقمه نان حرام نیست

در سر کشی نفس یقین بی لجام نیست

شب زنده دار زنده به عشق و محبت است

خواب خوش زمانه وگر نه حرام نیست

دکمه بازگشت به بالا