انگار انتظار به پایان نمی رسد
داغ فراق یار به پایان نمی رسد
پاییزها دومرتبه تکرار می شوند
این سال بی بهاربه پایان نمی رسد
انگار انتظار به پایان نمی رسد
داغ فراق یار به پایان نمی رسد
پاییزها دومرتبه تکرار می شوند
این سال بی بهاربه پایان نمی رسد
شکسته شد دلم ازدست این و آن بی تو
چگونه پر بکشم تا به آسمان بی تو
چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد
ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو
می شناسی ام مرا,خار آمده
شد شب جمعه گنهکار آمده
شرح احوال مرا یا رب ببین
خسته از خود گشته ایی زار آمده
نگاهت را مگیر آقا خدا را خوش نمی آید
گدایت را مکن رسوا خدا را خوش نمی آید
من مجنون و دیوانه گدای هر شبت هستم
بیا رّدم مکن لیلا خدا را خوش نمی آید
ما را سری ست گرم هوای تو یاحسین
آن هم سری که گشته فدای تو یاحسین
با اینکه عافیـت طلبی در مرام مـاست
ما را ست اشتـیاقِ بَـــلای تو یاحسین
آمده عشق را کند اثبات
مردی از خانواده ی سادات
حسنی زاده ای جلیل القدر
ساقیِ باده ای جلیل القدر
یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید
زیبا و زشت هرچه که بودم مرا خرید
مانند «جون»قبل محرم شدم غلام
مانند«عون» بعد محرم مرا خرید
هیچ کَس نیست , به این سادگی ارباب شود
مرهمِ زخمِ دلِ نوکرِ بی تاب شود…
هر که از مردمِ این شهر , گرفتار شود
مطمئنّاً ز سَرِ خوانِ تو سیراب شود
ری قبله گشته با حرم سیدالکریم
عزت گرفته با قدم سیدالکریم
عقده گشای قبر خراب حسن شده
صحن و سرای محترم سیدالکریم
سائل هر شبت آمد به درت کوه کرم
شب جمعه به عنایات تو محتاج ترم
شب جمعه حرم جدّ غریبت هستی
مادرت آمده و غرق عزا گشته حرم
گاهی مسیر عشق طولانی و باریک است
این راه, پر پیچ و خم است و غرق تشکیک است
دنیای شهر من اگرچه گاه تاریک است
احساس من این است که خورشید نزدیک است
اومدی پاییزمون بهار بشه
دلای ما همه نو نوار بشه
اومدی تا با تو و برادرت
سفره ی موسوی برقرار بشه