اگرچه وقت رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
کسی فکر من اصلاً نیست ، مدینه جای ماندن نیست
مدینه تا پیمبر بود ، با یک گل معطر بود
دگر آن گل به گلشن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
اگرچه وقت رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
کسی فکر من اصلاً نیست ، مدینه جای ماندن نیست
مدینه تا پیمبر بود ، با یک گل معطر بود
دگر آن گل به گلشن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
او که قبل از خلقتش ، شد آزموده فاطمه ست
عالم هستی وجودش از وجودِ فاطمه ست
با ولایت از ازل پیمان محکم بسته است
خانه ی امنِ ولایت بر عمودِ فاطمه ست
غرق نور است خانهی مولا
بیقرار است همسر زهرا
شوق دیدار دختر اول
جلوهی آیه های اعطینا
عصمت الله المعظم زینب است
بر سما نور مسلم زینب است
بر حسن عشق مجسم زینب است
الگوی حوا و مریم زینب است
نبض آدم روح خاتم زینب است
«بانی ماه محرم زینب است»
باز هم چرخیده دنیا در مدار دیگری
آمده از عرش اعلا ذوالفقار دیگری
تا حسین آرام جانش شد، برای او نشد
هیچکس همواره آرام و قرار دیگری
دلم گرفته ز درد فراقِ کربوبلا
ز اشکِ دیده شده چشم منتظر، دریا
به یادِ تربتِ پاکت به خون نشسته دلم
چو لالهزارِ خزاندیده ام منِ شیدا
شبِ زیارتِ تو سینه ام شده سنگین
نفس نمی کشد انگار نوکرت آقا
ز حسرت و غم شب های جمعه آشوبم
نشستهام به تمنای صحن تو تنها
اگر اجازه دهی کربلا بمیرم من
همینکه زل زده باشم به گنبد سقا
نسیمِ روضه مرا می برد به سمت حرم
که بر مشام من آورده بوی سیب ات را
به گوشِ جان رسد از نینوا صدایِ عطش
میان ناله ی جانسوز مادرت زهرا
سلام بر لب عطشان تو حسین غریب
سلام بر تو و بر اشک زینب کبری
هنوز هم ز غمت شعله می کشد قلبم
چه کرده ای تو به جانم شهید عاشورا
جابر عابدی
ای مه و شمس و ضیاء بی قرینِ شهر قم
بارگاه و قبه ات باشد نگینِ شهر قم
فاطمه نامی و در عصمت مثال مادری
عطر زهرائی دهد با تو زمینِ شهر قم
گل بود که میریخت سر خواهر سلطان
هم صحبت معصومه نشد مرد در ایران
نه گرمی آفِتاب نه سوز عطش بود
دادند به او خانه در باغ و گلستان
بهمن ترکمانی
دسته گل باغ حیدری آمده است
احیاگر فقه جعفری آمده است
در بین ملائکه خبر پیچیده
میلاد امام عسکری آمده است
آسمون روشنه ، از جلوهی خورشید چشاته
آسمون تشنهی نوره تشنهی گوشه نگاته
چه مبارکه وجودت چه گدا نوازه جودت
خوش به حال پادشاهی که در خونهت گداته
کار من در زندگی این است تنها، نوکری
کار تو لحظه به لحظه از گدایان دلبری
من که با پای خودم اینجا نمیآیم، فقط
می کشد من را به اینجا دست لطف مادری
هر کسی با یک نگاهت، جَلدِ این پابوس شد،
“پَرسیاه” آمد در آخِر کفتری در توس شد
پیلهی مشهد به اذنت کِرم را پروانه کرد
برکهای ساکن، روان شد؛ حل در اقیانوس شد