عشیره ی خورشید

کاروان عشیره ی خورشید

وارد قتلگاه خون شدهاست

کاروانی که محو درمعبود

وارد ورطه ی جنون شدهاست

 

با تربت

منکه با تربت تو کام لبم باز شده

اصل این نوکریم از ازل آغاز شده

مادرم درس غلامی تو ام می آموخت

اولین پیرهن مشکی من را می دوخت

با وفا ببخش

با اینکه بی وفا شده ام با وفا ببخش

این بار محض خاطر زهرا(س) مرا ببخش

خود را اسیر بند معاصی نموده ام

من توبه می کنم تو فقط بنده را ببخش

وفا

آقا میا به کوفه که اینجا وفا نبود

شمشیرها علیه شما , با شما نبود

هرچند ای امام غریبم نوشته اند

اینجا پر از صفاست , ولیکن صفا نبود

دست من نیست اگر شوق زیارت دارم

شکر صد بار خدارا که سعادت دارم

فرصت آمدن وعرض ارادت دارم

باز در کسوت یکعبد گدا آمده ام

من از این جامهبه تن خلعت شهرت دارم

خوب شد مشهد الرّضا داریم

قطعه قطعه زمین پر از شور است

نغمه ها در ردیف ماهور است

دل مهدی فاطمه شاد و

آسمان صحن بارش نور است

شیخ الائمه

 

باز از دعای مادر نام آشنای ما

امشب بساط روضه به پا شد برای ما

خون گریه می کنند تمام ستاره ها

همراه چشم های زمین , پا به پای ما

ناز دلبر

 

 نازاین دلبر خوش چهره کشیدن دارد

 نمکعشق اباالفضل چشیدن دارد

 

 تیغکافیست, ترنج از سر راهم بردار

 ماتیوسف شدن انگشت بریدن دارد

 

اشک دمادم

از غربت تو اشک دمادم داریم

دائم به لب پنجره شبنم داریم

این درد دل ماست , خودت می دانی

در خاک مدینه یک حرم کم داریم

وحید محمدی

آئینه دار صورت مادر

سخنان حضرت امیرالمومنین به حضرت زینب (س)

زینب کنارلاله ی پرپر صبور باش

در داغبال های کبوتر صبور باش

من می رومشبانه , غریبانه دخترم

بر سوزاین غریبی حیدر صبور باش

مقیم روضه ی دیوار و در

دیگر یتیم های علی بی پدر شدند

گویا دوباره خسته و بی بال و پر شدند

 

چشمم به حال و روز دلم گریه می کند

دیگر تمام ثانیه ها بی ثمر شدند

 

برای دست گدایان کریم آوردند

به شوق نام دل آرای مجتبی امشب

بزن به جاده ی عشّاق عشق بسم الله

نقاب می کشد از چهره لولو کوثر

عرق نشسته به پیشانی خجالت ماه

دکمه بازگشت به بالا